کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنفس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنفس
لغتنامه دهخدا
خنفس . [ خ َ ف َ ] (اِخ ) نام یکی از روزهای عربان .- یوم خنفس ؛ یکی از روزهای تازیان است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خنفس
لغتنامه دهخدا
خنفس .[ خ ُ ف َ ] (ع اِ) خنفساء. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خِنفِس . رجوع به خنفساء شود.
-
جستوجو در متن
-
خنفسة
لغتنامه دهخدا
خنفسة. [ خ ُ ف َ / ف ُ س َ ] (ع اِ) خبزدوک . خنفساء. خُنفَس . خِنفِس .
-
خنفساء
لغتنامه دهخدا
خنفساء. [ خ ُ ف ُ ] (ع اِ) جانوری گندبوی که خبزدوک گویند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). بهندی آن را گیرونده می نامند. (از آنندراج ). خُنفَس . خِنفِس . خُنفَسه . خُنفُسَه . خبزدو.(صحاح الفرس ). خبزدوکه . (بحر الجو...
-
خبزدوک
لغتنامه دهخدا
خبزدوک . [ خ َ ب َ ] (اِ) خبزدو. جُعَل . سرگین گردانک . خنفساء . (از برهان قاطع). جلانک (ظاهراً چلاک ). دیکمل (ظاهراً دیلمک ). سرگین غلطانک . سرگین گردانگ . گشنگ . گوی گردانک . گوی گردان . (از شرفنامه ٔ منیری ) . حنظب . خُنْفَسَه . قُمعوطَه . (از منت...