کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنزیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنزیر
لغتنامه دهخدا
خنزیر. [ خ ِ ] (ع اِ) خوک . خوک نر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خنازیر : انما حرم علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیراﷲ فمن اضطرَّ غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه ان اﷲ غفور رحیم . (قرآن 173/2). قل لااجد فیما او...
-
واژههای مشابه
-
خنزیر بری
لغتنامه دهخدا
خنزیر بری . [ خ ِ رِ ب َرْ ری ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خوک بیابانی . خوک خشکی . مقابل خوک دریایی .
-
جستوجو در متن
-
دانقوز
لغتنامه دهخدا
دانقوز. (ترکی ، اِ) اسم ترکی خنزیر است . خوک .
-
ابوقادم
لغتنامه دهخدا
ابوقادم . [ اَ دِ ] (ع اِ مرکب ) حرباء. || خوک . خنزیر.
-
زنفورة
لغتنامه دهخدا
زنفورة. [ زَ رَ ] (ع اِ) خنزیر. (از دزی ج 1 ص 607).
-
ابودلف
لغتنامه دهخدا
ابودلف . [ اَ دُ ل َ ] (ع اِ مرکب ) (اِخ ) خنزیر. (المزهر). خوک . کاس . بغرا.
-
ابوزرعه
لغتنامه دهخدا
ابوزرعه . [ اَ زُ ع َ ] (ع اِ مرکب ) خوک . (مهذب الاسماء). خنزیر. (المزهر). || گاو نر. ثور. (المزهر).
-
باراه
لغتنامه دهخدا
باراه . (اِخ ) از بتهای هند قدیم بود با بدنی چون انسان و سری چون سر خنزیر. (از ماللهند ص 58 س 7).
-
خنزیری
لغتنامه دهخدا
خنزیری . [ خ ِ ] (ص نسبی )منسوب به خنزیر. || (اِ) لانه ٔ خوک و محوطه ای که در آنجا خوکها را جای دهند. (ناظم الاطباء).
-
فرطسة
لغتنامه دهخدا
فرطسة. [ ف َ طَ س َ ] (ع مص ) کشیدن خوک فرطیسة (بینی ) خود را و دراز کردن آن . (منتهی الارب ). کشیدن خنزیر فرطوسه ٔ خود را. (اقرب الموارد).
-
ابوعقبه
لغتنامه دهخدا
ابوعقبه . [ اَ ع ُ ب َ ] (ع اِ مرکب ) خوک . (مهذب الاسماء). خنزیر. || و در المرصع معنی خروس و شپش درشت نیز بر آن افزوده است .
-
خنزیرة
لغتنامه دهخدا
خنزیرة. [ خ ِ رَ ] (ع اِ) مؤنث خنزیر است . (ناظم الاطباء). || یکی از آلات منجنیق است شبیه بدولاب جزاینکه خنزیره طولانی شکل است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
اصبغ
لغتنامه دهخدا
اصبغ. [ اَ ب َ ] (اِخ ) ابن خلیل قرطبی . از یحیی بن یحیی لیثی روایت کرد. ابن فرضی گوید: متهم به دروغ است و شیخ مالکیان ابوعمرو سعدی به من خبر داد که شنیده است اصبغ گفته است : اگر در میان کتب من سر خنزیر باشد بهتر است تا تصنیفی ازآن ِ ابوبکربن ابی شیب...