کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خندستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خندستان
لغتنامه دهخدا
خندستان . [ خ َ دِ ] (اِ مرکب ) جای تمسخر. جای هزل . مجلس سخره . مجلس لاغ . (از آنندراج ). مجلس و معرکه ٔ مسخرگی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || مسخره . لاغ . (از ناظم الاطباء): تهکم ؛ خندستان کردن . (زوزنی ). || کنایه از لب و دهان معشوق . (از آنند...
-
جستوجو در متن
-
خندستانی
لغتنامه دهخدا
خندستانی . [ خ َ دِ ] (حامص مرکب ) خندستان . (برهان قاطع). تمسخر. مسخره : الاستهزاء؛ خندستانی . (مجمل اللغة). الهزء؛ افسوس داشتن ؛ یعنی مسخره کردن و... افسوس دادن و خندستانی کردن یعنی مسخرگی کردن .(مجمل اللغة). || (اِ مرکب ) کنایه از لب ودهان معشوق ....
-
ستان
لغتنامه دهخدا
ستان . [ س ِ ] (ص ، ق ) برپشت خوابیده . (برهان ). پشت بازافتاده و به پشت خوابیده . (آنندراج ). بازخفته بقفا. (حفان ). بر قفا خفته . (صحاح الفرس ). برپشت غلطیدن . (شرفنامه ). بر پشت بازخفته . (اوبهی ). کسی که بر پشت خود خوابیده باشد. (غیاث ) : یاد کن ...
-
استان
لغتنامه دهخدا
استان . [ اِ ] (اِ) مزید مقدّم بعض امکنه ، مانند: اِستان البهقباذ الاسفل . اِستان ُالبهقباذ الاعلی . اِستان ُالبهقباذ الاوسط. اِستان ُ سُو. اِستان ُالعال . (معجم البلدان ). آقای پورداود در نامه ٔ فرهنگستان آورده اند: و آن در پارسی باستان و در اوستا س...