کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنداندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنداندن
لغتنامه دهخدا
خنداندن . [ خ َ دَ ] (مص ) خندیدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). بخنده درآوردن . خندانیدن : گر بماه دی در باغ شود خندان گل بخنداند در باغ دی و بهمن . فرخی .و آن را که ازو همی بخندیدی فردا ز تو بیگمان بخنداند.ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
آندن
لغتنامه دهخدا
آندن . [ دَ ] (پسوند) َاندن . چنانکه آنیدن (َانیدن )، پس از مفرد امر حاضر درآید و مصدر را متعدی سازد: ایستاندن . پوشاندن . جهاندن . خنداندن . خوراندن . خیزاندن . دواندن . کشاندن . گیراندن .
-
خندانیدن
لغتنامه دهخدا
خندانیدن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب ) بخنده درآوردن . بخنده واداشتن . خنداندن . اضحاک . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) : نبینی آفتاب آسمان راکز آن خندد که خنداند جهان را.نظامی .
-
خندان کردن
لغتنامه دهخدا
خندان کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخنده درآوردن . خنداندن . خندانیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || شکافته کردن . شکفته کردن : گفت در گوش گل و خندانش کردگفت با لعل خوش و تابانش کرد. مولوی .نار خندان باغ را خندان کندصبحت مردانت چون مردان کند.مولوی .
-
بسم
لغتنامه دهخدا
بسم . [ ب َ ] (ع مص ) دندان سپید کردن و باسم نعت آن است . (منتهی الارب ). نرم خندیدن و دندان سپید کردن . (آنندراج ). تبسم کردن . (از ناظم الاطباء). اندک خندیدن بی آواز و گویند بجز خنده است . (از اقرب الموارد). || خنداندن . (دزی ج 1 ص 87). || و ما بسم...