کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خمیله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خمیله
لغتنامه دهخدا
خمیله . [ خ َ ل َ ] (ع ص ، اِ) زمین نشیب و آن نیک رویاننده ٔ نبات باشد. || درختان بسیار بهم پیچیده . || ریگ درختناک . ج ، خمائل . || چادر مخمل خواب دار. ج ، خمیل . || طنفسه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
جستوجو در متن
-
خمائل
لغتنامه دهخدا
خمائل . [ خ َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ خَمیلَه . (منتهی الارب ) (لسان العرب ) (تاج العروس ). رجوع به خمیله شود.
-
خمیل
لغتنامه دهخدا
خمیل . [ خ َ ] (ع ص ) طعام نرم . || ابر انبوه . (منتهی الارب )(از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || پرزگن . (یادداشت بخط مؤلف ). منه : ثوب خمیل ؛ جامه ٔ برزگن . (ربنجنی ). || ج ِ خمیله . (منتهی الارب ).
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مغیث . وی از صحابه بود و ابن وهب از عمروبن حارث از سعیدبن ابی هلال از شیبةبن نصاح از خالدبن مغیث که از صحابه بود روایت می کند که پیغمبر (ص ) فرمود: «رأیت قرمان متلفعاً فی خمیلة من النّار یرید الّذی غل ّ یوم خیبر». (از الاصاب...
-
چادر
لغتنامه دهخدا
چادر.[ دَ / دِ / دُ ] (اِ) خیمه . سایبان . بالاپوش زنان . ردا. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پارچه ای که زنان برای پوشانیدن چهره و دستها و سایر اعضا و البسه بر روی همه ٔ لباسها پوشند. جامه ٔ رویین زنان . جامه ٔ بی آستین زبرین زنان که تمام سر و تن و پ...
-
درخت
لغتنامه دهخدا
درخت . [ دَ / دِ رَ ] (اِ) ترجمه ٔ شجر. (آنندراج ). هر گیاه خشبی که دارای ریشه وتنه و ساقه و شاخه ها بود. شجر. نهال . (ناظم الاطباء).رستنی بزرگ و ستبر که دارای ریشه و ساقه و شاخه ها باشد. شجر که از دار ضعیف تر است . غالباً درخت به گیاهانی گویند که سا...