کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خمیده گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خمیده گشتن
لغتنامه دهخدا
خمیده گشتن . [ خ َ دَ / دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خم شدن . خم گشتن . خم گردیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : خمیده گشت و سست شد آن قامت چو سروبی نور ماند و زشت شد آن طلعت هژیر.ناصرخسرو.
-
واژههای مشابه
-
خمیده شدن
لغتنامه دهخدا
خمیده شدن . [ خ َ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) منحنی شدن . خم شدن . دولا شدن . انحناء. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خمیده کردن
لغتنامه دهخدا
خمیده کردن . [ خ َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خم کردن .خم گردانیدن . تأوید. تاود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خمیده گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خمیده گردانیدن . [ خ َ دَ / دِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) خم کردن . خمیده کردن .
-
خمیده گوش
لغتنامه دهخدا
خمیده گوش . [ خ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) جانوری که گوشش افتاده باشد: جدلاء؛ گوسپند خمیده گوش . (منتهی الارب ).
-
خمیده قامت
لغتنامه دهخدا
خمیده قامت . [ خ َ دَ / دِ م َ ] (ص مرکب ) خمیده . مقابل مستقیم القامة. مقابل مستوی القامة. (یادداشت بخط مؤلف ) : چنگ خمیده قامت می خواندت بعشرت بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد.حافظ.
-
جستوجو در متن
-
گوژ گشتن
لغتنامه دهخدا
گوژ گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب )گوژ (کوز) شدن . گوز شدن . خمیده شدن . منحنی شدن . دوتو شدن . کمانی شدن . خمیدن . خمیدگی یافتن : گوژ گشتن با چنان حاسد بود از راستی باژگونه راست آید نقش گوژ اندر نگین .منوچهری .
-
پشت خمیدن
لغتنامه دهخدا
پشت خمیدن . [ پ ُ خ َ دَ ] (مص مرکب ) خمیده گشتن پشت از پیری . پشت دوتا گشتن . گوژپشت شدن . || سخت خسته و شکسته شدن : از مردن پسر پشتم خمید.
-
نیت
لغتنامه دهخدا
نیت . [ ن َ ] (ع مص ) خمیده و پیچان رفتن از ضعف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). متمایل و خمیده گشتن بر اثر ضعف . (از اقرب الموارد).
-
خپیدن
لغتنامه دهخدا
خپیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) خمیده شدن . کج گشتن . (ناظم الاطباء). خمیدن . (آنندراج ).
-
نواشتن
لغتنامه دهخدا
نواشتن . [ ن َ ت َ ] (مص ) سعی کردن . جهد نمودن . کوشش کردن (؟). || خم شدن . خمیده گشتن ؟. || در هم کشیده شدن (؟). (ناظم الاطباء).
-
چنگ شدن
لغتنامه دهخدا
چنگ شدن . [ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خمیده و منحنی شدن . || متقلص گشتن دست و پا. (ناظم الاطباء).
-
کوژپشت شدن
لغتنامه دهخدا
کوژپشت شدن . [ پ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حَدَب . احدیداب . تحادب . احدباب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خمیده پشت شدن . و رجوع به کوژپشت و کوژ گشتن شود.