کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ َ ] (ع اِ) شراب . می . آب انگور که مسکر بود . (ناظم الاطباء). باده . مُل . مدام . عقار. قهوه . قرقف . راح . تریاق . نبیذ. سویق . رحیق . بگماز. راف . ام زنبق . سَکَر طلاء. عصیر. ناطل . حانیه . شَمول . کمیت . سلاف . صهباء . (یادداشت بخط مؤلف ...
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ َ ] (ع مص ) پوشانیدن . منه : خمره خمراً. || پنهان کردن . منه : خمر الشی ٔ. || نوشیدن می . || شرم داشتن . || مایه کردن در خمیر. || گذاشتن آرد سرشته و گل و لای را تا خمیر شود. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ َ م َ ] (ع اِ) جماعت مردم و انبوهی آنها. || تغییر از آن حالی که بر آن بود. || آنچه مردم را بپوشاند از سقف و کوه و وادی و مغاک و درخت و ریگ توده و مانند آنها. || (اِمص ) دوختگی بار دیگر دو کرانه ٔ توشه دان یک باردوخته را . (منتهی الارب ) (از ...
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ َ م َ ] (ع مص ) پنهان شدن . منه : خمر عنی خمراً؛ پنهان شد از من . || پنهان ماندن خبر. (منتهی الارب ) (ازلسان العرب ) (از تاج العروس ). منه : خمر الخبر عنی .
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ َ م ِ ] (ع ص ) جای بسیارمی . || با خمار.(منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه :رجل خمر؛ ای مرد باخمار؛ او هو الذی خامره الداء.
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ ِ ] (ع اِ) بدخواهی . حقد. کینه . غل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ ِ م ِرر ] (ع اِ) معجر زنان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خمار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ خمار. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
-
واژههای مشابه
-
ده خمر
لغتنامه دهخدا
ده خمر. [ دِه ْ خ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در چهارهزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 787 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. ساکنین از طایفه ٔ سارانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
خمر خوردن
لغتنامه دهخدا
خمر خوردن . [ خ َخوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خمر نوشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : و اگر به خرابات رود از برای نماز کردن منسوب شود به خمر خوردن . (گلستان سعدی ).بعمر خویش ندیدم من این چنین علوی که خمر میخورد و کعبتین می بازد.سعدی (مجالس ).
-
خمر زیتونیه
لغتنامه دهخدا
خمر زیتونیه . [ خ َ رِ زَ / زِ نی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شراب زیتونیه که منسوب است به ده زیتون که دهی است بصعید یا منسوب به زیتونه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خل خمر
لغتنامه دهخدا
خل خمر. [ خ َل ْ ل ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرکه ٔ انگور و آنرا خل خمر بدان جهت گویند که مادام که خمر نشود، سرکه نمیگردد. (ناظم الاطباء). سرکه ٔ انگور. (یادداشت بخط مؤلف ).