کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خمارزده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خمارزده
لغتنامه دهخدا
خمارزده . [ خ ُ زَ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) مُسَکَّر. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
مسکر
لغتنامه دهخدا
مسکر. [ م ُ س َک ْ ک َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسکیر. رجوع به تسکیر شود. || مخمور. (از اقرب الموارد). خمارزده و مست . (منتهی الارب ). || مجازاً به عنوان تأکید در غضب به کار رود. (ازیادداشت مرحوم دهخدا). سخت خشمناک چنانکه نداند چه میگوید و چه میکند: ق...
-
پرخمار
لغتنامه دهخدا
پرخمار. [ پ ُ خ ُ ] (ص مرکب ) (چشم ...) که بچشم شراب خوردگان ماند : بدیده چو قار و برخ چون بهارچو می خورده ای چشم او پرخمار. فردوسی .در چشم پرخمار تو پنهان فسون سحردر زلف بیقرار تو پیدا قرار حسن . حافظ. || با اثر شراب . مخمور. خمارزده : دگر روز شبگیر...
-
سرگران
لغتنامه دهخدا
سرگران . [ س َ گ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی که در قهر و غضب بوده و خشمناک باشد. (برهان ) (آنندراج ). خشمناک . (غیاث ) : زآن کرم است سرگران جان و سر سبکتکین زین سخن است دل سبک عنصر طبع عنصری . خاقانی .او سرگران با گردنان من در پیش برسرزنان دلها دوان د...