کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلیفه لو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلیفه لو
لغتنامه دهخدا
خلیفه لو. [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش حومه ٔ شهرستان خیاو، دارای 162 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
خلیفه لو
لغتنامه دهخدا
خلیفه لو. [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه . دارای 224 تن سکنه . آب آن از گدارچای و محصول آن غلات و برنج و توتون و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی وراه ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافی...
-
خلیفه لو
لغتنامه دهخدا
خلیفه لو. [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیکله ٔ بخش هوراند شهرستان دیکله . دارای 237 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
خلیفه لو
لغتنامه دهخدا
خلیفه لو. [ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان . دارای 255 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بادام و انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و جاجیم بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
خلیفه لو
لغتنامه دهخدا
خلیفه لو.[ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان . دارای 256 تن سکنه . آب آن از قزل اوزن و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی و راه مالرو است . و ساکنان آن از طایفه ٔ شاهسون افشارند. (از فرهنگ جغرا...
-
واژههای مشابه
-
خلیفة
لغتنامه دهخدا
خلیفة. [ خ َ ف َ ] (اِخ ) ابن خیاط بصری . از محدثان بود. نام او ابوعمر بصری و ملقب به شباب است که بسال 240 هَ . ق . درگذشت . او صاحب طبقات می باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خلیفة
لغتنامه دهخدا
خلیفة. [ خ َ ف َ ] (اِخ ) ابن غالب ، مکنی به ابوالیمان . تابعی و محدث بود. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به ابوالیمان شود.
-
خلیفة
لغتنامه دهخدا
خلیفة. [ خ َ ف َ ] (اِخ ) ابن کعب ، مکنی به ابوذبیان . تابعی بود. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به ابوذبیان خلیفةبن کعب شود.
-
خلیفة
لغتنامه دهخدا
خلیفة. [ خ َ ف َ ] (ع اِ) آنکه بجای کسی باشد در کاری . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). از پس کسی آینده و در کاری قائمقام کسی شونده . (غیاث اللغات ). قائمقام . جانشین . پیره . (ناظم الاطباء). خلیفه : و اذ قال ربک للملائکة اًِنی جاعل ...
-
خلیفة
لغتنامه دهخدا
خلیفة. [ خ َل ْ لی ف َ ] (ع ص ) بسیارخلاف . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد): رجل خلیفة؛ مرد بسیارخلاف . امراءة خلیفة؛ زن بسیارخلاف . جماعة خلیفة؛ قوم بسیارخلاف . (منتهی الارب ).
-
علی خلیفة
لغتنامه دهخدا
علی خلیفة. [ ع َ ی ِ خ َ ف َ ] (اِخ ) ابن ابی الفرج زمزمی . صوفی بود و در سال 1063 هَ . ق . در مکه درگذشت . اوراست : شفاءالمؤمنین . (از معجم المؤلفین ج 7 ص 87).
-
نهر خلیفه
لغتنامه دهخدا
نهر خلیفه . [ ن َ رِ خ َ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ معمره ٔ بخش معمره ٔ شهرستان آبادان . بر کنار غربی نهر قصر و در 22 هزارگزی جنوب شرقی راه خسروآباد به آبادان ، در دشت گرمسیری واقع است و 250 تن سکنه دارد. آبش از اروندرود، محصول آن خرما و ح...
-
هفت خلیفه
لغتنامه دهخدا
هفت خلیفه .[ هََ خ َ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) کنایت از خلفای روح است که هفت عضو باطنی باشد، و آن معده و جگر و شُش و دل و زَهره و سپرز و گرده است . (برهان ) : فهرست جمال هفت پرگاروز هفت خلیفه جامگی دار. نظامی .هفت خلیفه به یکی خانه درهفت حکایت به یک افس...
-
دحیةبن خلیفه
لغتنامه دهخدا
دحیةبن خلیفه . [ دِ ی َ ت ِ ن ِ خ َ ف َ ] (اِخ ) رجوع به دحیه ٔ کلبی شود.