کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلطة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلطة
لغتنامه دهخدا
خلطة. [ خ ِ طَ ] (ع اِ) عشرت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ). || (ص ) آمیزنده با مردم . (منتهی الارب ). یقال : امراة خلطة؛ زن آمیزنده با مردم .
-
خلطة
لغتنامه دهخدا
خلطة. [ خ ُ طَ ] (ع اِمص ) آمیزش . معاشرت . اختلاط با مردم . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
خلطه و آمیزش
لغتنامه دهخدا
خلطه و آمیزش . [ خ ُ طُ زِ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) آمیزش . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
ابن مسجح
لغتنامه دهخدا
ابن مسجح . [ اِ ن ُ م ِ ج َ /م ُ ج ِ ] (اِخ ) ابوعثمان . از خنیاگران مشهور اوائل اسلام . اصلاً زنجی بود و در حجاز میزیست . بعض آهنگهای فارسی و رومی را با اشعار عرب تطبیق کرد و چندین بار به شام رفت و با عبداﷲبن مروان خلطه و آمیزش داشت .
-
آمیختگی
لغتنامه دهخدا
آمیختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) امتزاج . اختلاط. شوب . || الفت . معاشرت . خلطه و آمیزش : چون ... آمیختگی آمد... بازار مضرِّبان و مفسدان کاسد گردد. (تاریخ بیهقی ).- آمیختگی دادن ؛ تألیف .- آمیختگی کار ؛ ارتباک .- آمیختگی گرفتن با چیزی ؛ الفت .- آمی...
-
آمیغ
لغتنامه دهخدا
آمیغ. (اِمص )آمیزش . خلطه . مخالطت . امتزاج . مزج . خلط. || بضاع . مباضعه . مباشرت . مجامعت . وقاع : چو آمیغ برنا شد آراسته دو خفته سه باشند برخاسته . عنصری .بسی گرد آمیغ خوبان مگردکه تن را کند سست و رخساره زرد. اسدی .چو برداشت دلدار از آمیغ جفت بباغ...
-
بکل
لغتنامه دهخدا
بکل . [ ب َ ] (ع مص ) آمیختن سخن و جز آن ، یقال بکل علینا حدیثه ؛ أی خلطه .(منتهی الارب ). آمیختن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی )(از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). آمیختن سخن و جز آن . (آنندراج ). || بکل السویق بالدقیق . (منتهی الارب ). آمیختن پِس...
-
ابن ایاس
لغتنامه دهخدا
ابن ایاس . [ اِ ن ُ اِ ] (اِخ ) ابوالبرکات محمدبن احمدبن ایاس زین الدین الناصری . در سال 852 هَ .ق . متولد شده و تا 928 زنده بوده است . خانواده ٔ او اصلاً چرکسی و ایاس فخری جد پدر او مملوک بود وببرقوق یکی از سلاطین مملوک مصر فروخته شد. ابن ایاس در در...
-
آمیزش
لغتنامه دهخدا
آمیزش . [ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر و عمل آمیختن . مزاج . مزج . امتزاج . خلط. (دهار). اختلاط. ترکیب : جود و احسان تو بی آمیزش آموزش است هیچ دانا بچه ٔ بط را نیاموزد شناه . سنائی .مر آمیزش گوهران را بگوی سبب چه که چندین صور زو بخاست ؟ ناصرخسرو. || خلطه . ...
-
معاشر
لغتنامه دهخدا
معاشر. [ م ُ ش ِ ] (ع ص ) با کسی زندگانی کننده یعنی هم صحبت و رفیق . (آنندراج ) (غیاث ).یار و رفیق و دوست و همدم و دوست مصاحب و هم سفره و هم خوراک . ج ، معاشران . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از معاشرت . آنکه آمیزش و خلطه و رفت و آمد با کسی دارد. خوش زی...
-
قشب
لغتنامه دهخدا
قشب . [ ق َ ] (ع مص ) آمیختن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قشب السم بالطعام قشباً؛ خلطه به . (اقرب الموارد). قشب طعامه ؛ اذا سمه . (منتهی الارب ). || آلودن به چیزی . (اقرب الموارد). || زهر دادن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قشب فلاناً الس...
-
آدم
لغتنامه دهخدا
آدم . [ دَ ] (اِ) در تداول امروزی مرادف مردم . آدمی . آدمیان . اِنْس .ناس . || خادم .ج ، آدمها. || (ص ) نیک تربیت شده . مؤدب .- امثال : آدم از کوچکی بزرگ میشود ؛ خضوع و فروتنی سبب بزرگی مردشود. آدم به آدم بسیار ماند ؛ آنکس نیست که گمان برده اید. آد...
-
انبازی
لغتنامه دهخدا
انبازی . [ اَم ْ ] (حامص ) مزیدعلیه انباز. (آنندراج ). شرکت . (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء). شرکت در امور مادی و معنوی . همکاری . همدستی . (فرهنگ فارسی معین ). شرک . (دهار). شرکت . مشارکت . تشارک . اشتراک . (یادداشت مؤلف ). شراکت . (آنندراج ). خلطه...