کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلافکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
خلاف کار
لغتنامه دهخدا
خلاف کار. [ خ ِ / خ َ ] (ص مرکب ) گناهکار.خاطی . آنکه خلاف کند. آنکه کار ناشایست انجام دهد.
-
جستوجو در متن
-
شریس
لغتنامه دهخدا
شریس . [ ش َ ] (ع اِ) شیر بیشه . || (اِمص ) بدخویی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بدسرشتی . (ناظم الاطباء). || (ص ) بدخو. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نفور. بدخلق . بدخو. اشرس . شَرِس (یادداشت مؤلف ). || بدس...
-
خلاف کاری
لغتنامه دهخدا
خلاف کاری . [ خ ِ /خ َ ] (حامص مرکب ) عمل گناهکار. عمل خاطی . عمل خلافکار. || ضد سازگاری . (یادداشت بخط مؤلف ):بر وفق چنین خلاف کاری تسلیم به از ستیزه کاری . نظامی .چون داروی طبع سازگاریست مردن سبب خلاف کاریست .نظامی .