کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلاص شده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلاص شده
لغتنامه دهخدا
خلاص شده . [ خ ِ / خ َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رسته . رهاشده . کنایه از رستگاری . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
زر خلاص
لغتنامه دهخدا
زر خلاص . [ زَ رِ / زَرْ رِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زری که از بوته برآمده باشد. (آنندراج ). بی بار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یعنی زر خالص که از بوته بیرون آرندش ... (شرفنامه ٔ منیری ). زر خالص . (غیاث اللغات ) : شاه فرمود تا به مجلس خاص بر مح...
-
تیر خلاص
لغتنامه دهخدا
تیر خلاص . [ رِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیری که با رولور پس از تیرباران محکومی در مغزش خالی کنند سرعت مرگ محکوم را.
-
خلاص بخشیدن
لغتنامه دهخدا
خلاص بخشیدن . [ خ ِ /خ َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) رهایی بخشیدن . خلاصی بخشیدن .
-
خلاص دادن
لغتنامه دهخدا
خلاص دادن . [ خ ِ / خ َ دَ ] (مص مرکب ) رهایی دادن . خلاصی بخشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوانه خلاص دهد و مضرت همه زهرهای دیگر که کشنده است بازدارد. (ذخیره خوارزمشاهی ).ارجو که بسعی و اهتمام ت...
-
خلاص شدن
لغتنامه دهخدا
خلاص شدن . [ خ ِ / خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رهایی پیدا کردن . رستگاری پیدا کردن . نجات یافتن . رهایی یافتن . رستن . رهیدن . جستن از. (یادداشت بخط مؤلف ) : سعدی درین کمند بدیوانگی فتادگر دیگرش خلاص شود زیرکی شود.سعدی .
-
خلاص کردن
لغتنامه دهخدا
خلاص کردن . [ خ ِ / خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رهانیدن . رهاندن . (یادداشت بخط مؤلف ) : از بند گرانم خلاص کردند و ملک موروثم خاص . (گلستان سعدی ). تا بیگناه را خلاص کند. (نصیحة الملوک ).استطاعت در طریق عشق بازی آفت است کی کند پروانه را از شعله بال و پر...
-
خلاص بخش
لغتنامه دهخدا
خلاص بخش . [ خ ِ / خ َ ب َ ] (نف مرکب ) رهایی بخش . خلاصی بخش .
-
خلاص جویان
لغتنامه دهخدا
خلاص جویان . [ خ ِ / خ َ ] (نف مرکب ، ق مرکب )رهایی جویان . در حال طلب آزادی و رهایی : زید از پس او چو سایه پویان وز سایه ٔ او خلاص جویان .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
منملس
لغتنامه دهخدا
منملس . [ م ُ م َ ل ِ ] (ع ص ) نرم و تابان . (آنندراج ). صیقل شده و جلاداده شده و تابان کرده شده . || خلاص شده و رهاشده . || بازداشته شده . || چشم خیره شده . (ناظم الاطباء).
-
مخلص
لغتنامه دهخدا
مخلص . [ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ع ص ) آزاد و رهانیده شده و پاک کرده شده و خلاص کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به خلاص شود.
-
متبری
لغتنامه دهخدا
متبری . [ م ُ ت َ ب َرْ را ] (ع ص ) آزاد شده و خلاص شده و معفو گشته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تبرا شود.
-
رهانده
لغتنامه دهخدا
رهانده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف ) رهانیده . نجات داده شده . خلاص کرده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به رهانیده و رهاندن شود.