کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلاصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلاصی
لغتنامه دهخدا
خلاصی . [ خ ِ / خ َ ] (حامص ) آزادی . رستگاری . رهایی . نجات . (ناظم الاطباء) : دل ز راحت نشان نخواهد دادغم خلاصی بجان نخواهد داد. خاقانی .گر از غم خلاصی طلب کردمی هم از نای نوشی سبب کردمی . خاقانی .|| شفا. || رهایی از بند و زندان . || فرار. || فلاح ...
-
واژههای مشابه
-
خلاصی دادن
لغتنامه دهخدا
خلاصی دادن . [ خ ِ / خ َ دَ ] (مص مرکب ) رهانیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : بیا ز محنت جان کندنم خلاصی ده که دم زدن ز فراق تو مردنی است مرا.نظیری (از آنندراج ).
-
خلاصی یافتن
لغتنامه دهخدا
خلاصی یافتن . [ خ ِ / خ َ ت َ ] (مص مرکب ) نجات یافتن . رستن . رهایی یافتن . (یادداشت بخط مؤلف ). اِنفِلات . تخلص : گفت ... بخشیدیم ... همگان خلاصی یافتند. (تاریخ بیهقی ). بونصر... خواجه را خدمتها کرده بود... و چون خلاصی یافت با وی ... (تاریخ بیهقی ...
-
واژههای همآوا
-
خلاسی
لغتنامه دهخدا
خلاسی . [ خ َ سی ی ] (ع ص ، اِ) کودک که یکی از ابوین وی سپید و دیگری سیاه باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
نرسته
لغتنامه دهخدا
نرسته . [ ن َ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نرهیده . خلاصی نایافته . دربند. مقابل رَسته . رجوع به رَسته شود.
-
متباری
لغتنامه دهخدا
متباری ٔ. [ م ُ ت َ رِءْ ] (ع ص ) مشغول به خلاصی دیگری . || تفریق کننده ٔ شراکت . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
خلاص بخشیدن
لغتنامه دهخدا
خلاص بخشیدن . [ خ ِ /خ َ ب َ دَ ] (مص مرکب ) رهایی بخشیدن . خلاصی بخشیدن .
-
خلاص بخش
لغتنامه دهخدا
خلاص بخش . [ خ ِ / خ َ ب َ ] (نف مرکب ) رهایی بخش . خلاصی بخش .
-
هوشیعانا
لغتنامه دهخدا
هوشیعانا. [ ] (اِخ ) (به معنی تمنای اینکه خلاصی دهی ) کلمه ای بود که در زمان دخول مسیح به اورشلیم به آواز بلند گفته میشد. (قاموس کتاب مقدس ).
-
فوریم
لغتنامه دهخدا
فوریم . (اِخ ) یکی ازاعیاد یهود که محض یادگاری خلاصی یهود بتوسط مردی خای و استر از هلاکت مراعات میشود. (قاموس کتاب مقدس ).
-
لوکشور
لغتنامه دهخدا
لوکشور.(اِ) به اعتقاد شاکمونی و تناسخیه وجودی باشد که هرگز فانی نشود و ارواح کامله را از قید صور ناقصه ٔ حیوانی خلاصی دهد و به مرتبه ٔ انسانی رساند. (برهان ).
-
نبوشزبان
لغتنامه دهخدا
نبوشزبان . [ ن َ ش َ ](اِخ ) (بمعنی : نبو مرا خلاصی می بخشد) رئیس خواجه سرایان نبوکدنصر بوده است . (از قاموس کتاب مقدس ص 873).