کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفه شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خشک خفه
لغتنامه دهخدا
خشک خفه . [ خ ُ خ ُ ف َ / ف ِ ](اِ مرکب ) قحاب . سرفه ٔ خشک . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خفه کردن
لغتنامه دهخدا
خفه کردن . [ خ َ ف َ / ف ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) گلو فشردن . خپه کردن . راه نفس کسی را با فشار دست یا فروبردن چیزی در دهان و حلق گرفتن تا بمیرد. خبک کردن . خپه کردن . || چیزی بر سر آتشدان (سماوری ) گذاردن تا آتش درون بمیرد. با سد کردن منافذ هوا آتش را ک...
-
خفه کن
لغتنامه دهخدا
خفه کن . [ خ َ ف َ / ف ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) آلتی است که برای کشتن بر در آتش دان آن استوار کنند تا آن آتش بمیرد. مطفاءة. (یادداشت بخط مؤلف ).- خفه کن سماور ؛ آلتی است که بر سر آتشدان سماور نهند چون خواهند آتش سماور بمیرانند.- خفه کن شمع ؛ آلتی که شمع ر...
-
خفه کننده
لغتنامه دهخدا
خفه کننده . [ خ َ ف َ / ف ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنچه موجب خفه کردن میشود. (یادداشت بخط مؤلف ).- گاز خفه کننده ؛ گازهای سمی . گاز کشنده .
-
عروس خفه کن
لغتنامه دهخدا
عروس خفه کن . [ ع َ خ َ ف َ / ف ِ ک ُ ] (نف مرکب ) عروس خفه کننده . آنچه عروس را خفه کند. || (اِ مرکب ) در اصطلاح عامه ، استخوان نرم و غضروف . (فرهنگ فارسی معین ).
-
خفه گیر کردن
لغتنامه دهخدا
خفه گیر کردن . [ خ َ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در نهانی و بی اطلاع و آگاهی و با جهل و نادانی طرف او رادر معامله یا مانند آن مغبون کردن . بواسطه جهل فروشنده بقیمتی سخت ارزان خریدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
خپه گشتن
لغتنامه دهخدا
خپه گشتن . [ خ َ پ َ / پ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خفه شدن . خبه گردیدن . رجوع به خفه گردیدن و خفه شدن و خفه گشتن شود.
-
خپه شدن
لغتنامه دهخدا
خپه شدن . [ خ َ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خبه شدن . مردن بر اثر فشردگی گلو. و رجوع به خفه شدن شود.
-
خبه شدن
لغتنامه دهخدا
خبه شدن . [ خ َ ب َ / ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خفه شدن . انخناق . اختناق . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
تسبیدن
لغتنامه دهخدا
تسبیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) دارای شکاف و شقاق و بست شدن . (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ) || خفه کردن و خفه شدن . (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ) (از شعوری ). زیاد گرم شدن . (ناظم الاطباء) (ازاشتنگاس ). || تیز گشتن . (ناظم الاطباء).
-
خپه گردیدن
لغتنامه دهخدا
خپه گردیدن . [ خ َ پ َ / پ ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) خفه شدن . و رجوع به خفه گردانیدن شود.
-
خبگی
لغتنامه دهخدا
خبگی . [ خ َ ب َ / ب ِ ] (حامص ) خفگی . حالت خفه شدن . حالت گلو بهم فشرده شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خفگی شود.
-
خبیدن
لغتنامه دهخدا
خبیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) خائیدن . جویدن . || پایمال نمودن . || زدن . فرسودن با پا. || خمیده شدن . || پیر. بیکاره شدن . || بچنگ درآوردن . || ربودن . || جوشاندن . || برشته کردن . || شکستن . || پنهان شدن . || بازگشتن . || خفه کردن . (از ناظم الاطباء).
-
غص
لغتنامه دهخدا
غص . [ غ َص ص ] (ع مص ) کج جویدن چیزی هنگام خوردن آن . || گلوگیر شدن و خفه شدن هنگام خوردن به شتاب . (دزی ج 2 ص 214).