کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفجاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفجاق
لغتنامه دهخدا
خفجاق . [ خ َ ] (اِخ ) قبچاق . قفچاق : خفجاق را حد جنوبش به بجناک دارد و دیگر همه با ویرانی شمال دارد که اندر وی هیچ حیوان [ ؟ ] نیست و ایشان قومی اند از کیماک جدا گشته و بدین جای مقام کرده و لکن بدخوترند از کیماکیان و ملک ایشان از دست ملک کیماک است ...
-
جستوجو در متن
-
خفچاق
لغتنامه دهخدا
خفچاق . [ خ ُ ] (اِخ ) نام بیابانی است از ترکستان که بدشت قبچاق مشهور است . (برهان قاطع). رجوع به قبچاق ، خفجاق ، قفچاق و قپچاق در این لغت نامه شود : اندرو از غزو خفچاق بت سیم ذقن و اندرو از قی و کیماک مه مشک عذار. ابوالمعالی رازی .از این سرزمین تا ب...
-
داشتن
لغتنامه دهخدا
داشتن . [ ت َ ] (مص ) دارا بودن . مالک بودن . صاحب بودن چیزی را. صاحب آنندراج گوید: داشتن ، معروف و این گاهی یک مفعول دارد و گاهی دو مفعولی آید چنانکه گوید:فلانی زور دارد و یا ملک دارد و گاهی دو مفعولی آید چنانکه گوید: فلانی فلانی را دوست میدارد : از...