کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفت پازو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیم خفت
لغتنامه دهخدا
نیم خفت . [ خ ُ ] (ن مف مرکب ) نیم خفته . خمارآلود : گلی بود در بوستان ناشکفت همان نرگسی در چمن نیم خفت .نظامی .
-
هم خفت
لغتنامه دهخدا
هم خفت . [ هََ خ ُ ] (ص مرکب ) هم خواب . همخوابه . جفت . همسر : مراگفت : جز دخت خاتون مخواه نزیبد پرستار هم خفت شاه . فردوسی . || قرین . همدم : چه بی توشه تنها میان گروه چه هم خفت نخجیر بر دشت و کوه .اسدی .
-
سایه خفت
لغتنامه دهخدا
سایه خفت . [ ی َ / ی ِ خ ُ ](ن مف مرکب ) خفته ، آرمنده در سایه . (ناظم الاطباء).
-
خاک خفت
لغتنامه دهخدا
خاک خفت . [ خ ُ ] (ن مف مرکب ) خاکپوش و هر چیزی که در خاک بخوابانند چون گوشت بعضی از حیوانات که بوی ناخوش داشته باشد مثل ماهی و مانند آن . (از آنندراج ) : بفرمود تا مطبخی در نهفت نهد لفچه و آن را کند خاک خفت .نظامی (ازآنندراج ).
-
خفت افتادن
لغتنامه دهخدا
خفت افتادن . [ خ ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) در گره خفت ماندن . (یادداشت بخط مؤلف ). || گره خفت پیدا شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خفت انداختن
لغتنامه دهخدا
خفت انداختن . [ خ ِ اَ ت َ ] (مص مرکب )گره خفت زدن . گره خفت کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خفت روح
لغتنامه دهخدا
خفت روح . [ خ ِف ْ ف َ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سبکی روح . صفای باطن . پاکی روح : و چون شاخ شبابش در نیکونامی نامی شد... بکمال فضل و ادب و شمول کیاست و هنر و خفت روح و حلاوت حرکات ... بر چشم و دل وزراء ملک و اکابر عصر...محبوب و شیرین شد. (المضا...
-
خفت کردن
لغتنامه دهخدا
خفت کردن . [ خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کمین کردن . پنهان و مترصد شکاری نشستن ، چنانکه یوز و گربه و غیره . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خفت کشیدن
لغتنامه دهخدا
خفت کشیدن . [ خ ِف ْ ف َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) خواری کشیدن . منت کشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خفت آمیز
لغتنامه دهخدا
خفت آمیز. [خ ِف ْ ف َ ] (ن مف ) موجب خفت و خواری . (فرهنگ رازی ).
-
خفت کش
لغتنامه دهخدا
خفت کش . [ خ ِف ْ ف َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) خواری کش .- خفت کش منت کش ؛ کلمات شماتت گونه ای است که بچه ها در وقت قهر کردن بهم می گویند.
-
نشست و خفت
لغتنامه دهخدا
نشست و خفت . [ ن ِ ش َ ت ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) مصاحبت . مؤانست . هم نشینی : آن را که به سرش در خرد باشدبا دیو نشست و خفت چون دارد.ناصرخسرو.
-
سایه خفت نخل حیات
لغتنامه دهخدا
سایه خفت نخل حیات . [ ی َ / ی ِ خ ُ ت ِ ن َ ل ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مهتر زکریا که از دست قوم گریخته به اغوای شیطان در تنه ٔ درخت پنهان شده بود و از نشان دادن آن علیه ما علیه در آن درخت ، درخت را با آن علیه السلام دوپاره ساختند. (ا...
-
خفت و خواری
لغتنامه دهخدا
خفت و خواری . [ خ ِف ْ ف َ ت ُ خوا / خا ] (ترکیب عطفی ، اِمص ) خفت . خواری . پستی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خفت و خیز
لغتنامه دهخدا
خفت و خیز. [ خ ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص ) آهستگی و تأنی . تدریج . (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء). || اضطراب . بیقراری . || جماع . همخوابگی با کسی . (ناظم الاطباء) (از برهان ). آرامش با زنان . آمیختن . نزدیکی . مواقعه .مباضعة. (...