کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفت و خیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفت و خیز
لغتنامه دهخدا
خفت و خیز. [ خ ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص ) آهستگی و تأنی . تدریج . (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء). || اضطراب . بیقراری . || جماع . همخوابگی با کسی . (ناظم الاطباء) (از برهان ). آرامش با زنان . آمیختن . نزدیکی . مواقعه .مباضعة. (...
-
واژههای مشابه
-
نیم خفت
لغتنامه دهخدا
نیم خفت . [ خ ُ ] (ن مف مرکب ) نیم خفته . خمارآلود : گلی بود در بوستان ناشکفت همان نرگسی در چمن نیم خفت .نظامی .
-
سایه خفت
لغتنامه دهخدا
سایه خفت . [ ی َ / ی ِ خ ُ ](ن مف مرکب ) خفته ، آرمنده در سایه . (ناظم الاطباء).
-
خفت افتادن
لغتنامه دهخدا
خفت افتادن . [ خ ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) در گره خفت ماندن . (یادداشت بخط مؤلف ). || گره خفت پیدا شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خفت انداختن
لغتنامه دهخدا
خفت انداختن . [ خ ِ اَ ت َ ] (مص مرکب )گره خفت زدن . گره خفت کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خفت کشیدن
لغتنامه دهخدا
خفت کشیدن . [ خ ِف ْ ف َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) خواری کشیدن . منت کشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خفت کش
لغتنامه دهخدا
خفت کش . [ خ ِف ْ ف َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) خواری کش .- خفت کش منت کش ؛ کلمات شماتت گونه ای است که بچه ها در وقت قهر کردن بهم می گویند.
-
جستوجو در متن
-
خیز
لغتنامه دهخدا
خیز. (نف مرخم ) خیزنده . برخیزنده . (ناظم الاطباء). بلندشونده . این لفظ در حالت ترکیب بدو وجه مستعمل میشود یکی آنکه جزء اول حال از ذات او باشد چون سبکخیز و دیگر آنکه بمعنی مکانی بود که حال و ذی حال از آن پیدا شود چون دشت عاشق خیز. (آنندراج ).- آب خیز...
-
چوچوله بهم زن
لغتنامه دهخدا
چوچوله بهم زن . [ ل َ /ل ِ ب ِ هََ زَ ] (نف مرکب ) خانم باز. متمایل به معاشرت و خفت و خیز با زنان بدکاره و این ترکیب از تصنیفی در همین زمینه اقتباس شده است که گوید : علی چینی بندزنم من چوچوله بهم زنم من .(فرهنگ لغات عامیانه تألیف سیدمحمدعلی جمال زاد...
-
خوش کنار
لغتنامه دهخدا
خوش کنار. [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ / ک ِ ](اِ مرکب ) محبوب . معشوق . (برهان قاطع) : من غرق ملک و نعمت سرمست لطف و رحمت اندر کنار بختم و آن خوش کنار با من . مولوی (از انجمن آرای ناصری ). || (ص مرکب ) خوش نشست و برخاست .با کرشمه و ناز و طنازی در خفت و خیز ...
-
باه
لغتنامه دهخدا
باه . (ع اِ) شهوت . پشت پری . (شرفنامه ٔ منیری ). پشت شهوت افزائی . (آنندراج ). شهوت را گویند که آب پشت و کمر است . مردی . (یادداشت مؤلف ). شهوت و منی . (ناظم الاطباء). آب نشاط : ز عکس آتش تیغت ز بیم بگریزدبسان زیبق از اصلاب دشمنان تو باه . (تاج الم...
-
رستخیز
لغتنامه دهخدا
رستخیز. [ رَ ت َ / رَ ] (اِ مرکب ) رستاخیز. برخاستن مردگان . (از: ریست ، مرده ، میت + خیز، برخاستن ). (یادداشت مؤلف ). رستاخیز. قیامت . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از فرهنگ جهانگیری ). روز قیامت و محشر و رستاخیز. (ناظم الاطباء). ب...
-
سستی
لغتنامه دهخدا
سستی . [ س ُ ] (حامص ) مقابل چستی . (آنندراج ). ضعف و ناتوانی و کم زوری و عدم توانایی . (ناظم الاطباء). فتور.فترت . (دهار). استرخاء. (بحر الجواهر) : ز باریکی و سستی هردو پایم تو گویی پای یا تار تنندوست . آغاجی .دو دستم بسستی چو پوده پیازدو پایم معطل ...