کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفاق
لغتنامه دهخدا
خفاق . [ خ َف ْ فا] (ع ص ) آنکه پیش قدم وی پهن باشد. (منتهی الارب ).- رجل خفاق القدم ؛ مردی که پیش قدم وی پهن باشد. (منتهی الارب ).
-
خفاق
لغتنامه دهخدا
خفاق . [ خ ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ خفق و خفوق . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خفق و خفوق در این لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
خفق
لغتنامه دهخدا
خفق . [ خ ُ ف َ ] (ع ص ) اسب باریک میان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ج ، خِفاق .
-
خفق
لغتنامه دهخدا
خفق . [خ َ ف ِ ] (ع ص ) اسب باریک میان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : فرس خفق . ج ، خِفاق .
-
ظافر
لغتنامه دهخدا
ظافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف بن عبدالغنی الجذامی ، مکنی به ابی منصور و معروف به حداد. موطن وی اسکندریه . او شاعری ادیب و نیکوسخن بود. و وی راست دیوانی مشتمل بر مدح گروهی از مصریان . وفات به محرم سال 529 هَ . ق . به مصر. جماع...