کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خط یا امضای خود شخص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صلیبی خط
لغتنامه دهخدا
صلیبی خط. [ ص َ خ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از خط چهارگوشه . || در سکندرنامه مراد از جریب مساحت [ است ]. (غیاث اللغات ).
-
غالیه خط
لغتنامه دهخدا
غالیه خط. [ ی َ / ی ِ خ َ ] (ص مرکب ) آنکه ریش او مشکین و سیاه باشد : چابک و سروقد و زیباروی غالیه خط جوان مشکین موی . نظامی .آن غالیه خط گر سوی من نامه نوشتی گردون ورق هستی من درننوشتی .حافظ.
-
واصل خط
لغتنامه دهخدا
واصل خط. [ ص ِ خ َ ] (اِ مرکب ) قبض رسید. قبض وصول . یافته بر وزن بافته قبض الوصول و حجت و واصل خط را گویند. (برهان ).
-
ولایتی خط
لغتنامه دهخدا
ولایتی خط. [ وَ / وِ ی َ خ َطط / خ َ ] (اِ مرکب ) خط نستعلیق . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ریزه خط
لغتنامه دهخدا
ریزه خط. [ زَ / زِ خ َ ] (اِ مرکب ) خط ریزه و باریک . مقابل خط جلی . (ناظم الاطباء).
-
مشکین خط
لغتنامه دهخدا
مشکین خط. [ م ُ / م ِ خ َ ] (ص مرکب ) مشکین کلاله . ومشکین کمند از اسماء معشوق است . (بهار عجم ) (آنندراج ). که خط او چون مشک باشد به رنگ و بوی : هیچ شک می نکنم کآهوی مشکین تتارشرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن . سعدی .|| (اِ مرکب ) خط سیاهی که تازه در ...
-
حسن خط
لغتنامه دهخدا
حسن خط. [ ح ُ ن ِخ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوشنویسی : ای حسن خط از دفتر خلاق تو بابی شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی .سعدی .
-
خط آب
لغتنامه دهخدا
خط آب . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نقش آب که ثبات و بقا ندارد. (آنندراج ) : هست با خط تو خط چینیان چون خط آب هست با اقلام تو شمشیر شیران خر گواز. منوچهری (از آنندراج ).چون خط آب را کنند نشان پیل بیرون کشند پیل کشان .امیرخسرو (از آ...
-
خط آراستن
لغتنامه دهخدا
خط آراستن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) خط خوش نوشتن : یمین تو چو خط آراید آفرین شنوی بر آن یمین خطآرای از یسار و یمین .سوزنی .
-
خط آرامی
لغتنامه دهخدا
خط آرامی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است که آرامیها از عبری گرفته و به اشکال مختلف درآورده اند. (ایران باستان ص 16).
-
خط آریانی
لغتنامه دهخدا
خط آریانی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است که در باختر ایران معمول بوده و چنانکه در کتاب لیندزی آمده در یک مورد روی سکه های پارتی ، شاه با این خط معرفی شده . (از تاریخ ایران باستان ص 2697).
-
خط آسمان
لغتنامه دهخدا
خط آسمان . [ خ َطْ طِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبیکه ؛ راه ستاره ها که مسیر آنها در آسمان است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به حبیکه در این لغت نامه شود.
-
خط آموختن
لغتنامه دهخدا
خط آموختن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) نوشتن یاد دادن . نوشتن آموختن . اِکتاب ؛ کتابت آموختن .
-
خط آوردن
لغتنامه دهخدا
خط آوردن . [ خ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تازه ریش در آوردن . تازه خط بر صورت در آمدن : دویست غلام بیشتر خط آورده همه خیاره و مبارز و اهل سلاح بگزید. (تاریخ بیهقی ).بازآمد و آن رونق پارینش نیست خط خویشتن آورده که من معزولم .سعدی .
-
خط آهن
لغتنامه دهخدا
خط آهن . [ خ َطْ طِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) راه آهن . مسیری فراهم آمده از دو خط ساخته شده از آهن که بموازات هم قرار دارند و بروی آن واگن حرکت می کند. رجوع به راه آهن در این لغت نامه شود.