کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خط هم نابهنجار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خط آزادی
لغتنامه دهخدا
خط آزادی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قباله و چک که مولی در تحریر عبدی دهد. برات آزادی . (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل خط غلامی . (آنندراج ) : گفت که از دست بند عشق تو جستم کم خط آزادی از عذاربرآمد. سوزنی .خط آزادی نگیری صائب از بی طاقتی تا ...
-
خط آسمان
لغتنامه دهخدا
خط آسمان . [ خ َطْ طِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبیکه ؛ راه ستاره ها که مسیر آنها در آسمان است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به حبیکه در این لغت نامه شود.
-
خط آموختن
لغتنامه دهخدا
خط آموختن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) نوشتن یاد دادن . نوشتن آموختن . اِکتاب ؛ کتابت آموختن .
-
خط آوردن
لغتنامه دهخدا
خط آوردن . [ خ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تازه ریش در آوردن . تازه خط بر صورت در آمدن : دویست غلام بیشتر خط آورده همه خیاره و مبارز و اهل سلاح بگزید. (تاریخ بیهقی ).بازآمد و آن رونق پارینش نیست خط خویشتن آورده که من معزولم .سعدی .
-
خط ابرو
لغتنامه دهخدا
خط ابرو. [ خ َطْ طِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط دو ابرو بر صورت . || شکلی چون پرانتز و کروشه که در ریاضی مستعمل است .
-
خط ارتباط
لغتنامه دهخدا
خط ارتباط. [ خ َطْ طِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مسیری که واسطه ٔ ارتباط یک واحد است در لشکرکشی با سایر قسمتها بخصوص مرکز فرماندهی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خط ارمنی
لغتنامه دهخدا
خط ارمنی . [ خ َطْ طِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطقوم آرمنی . رجوع به تاریخ ایران باستان ص 98 شود.
-
خط ازرق
لغتنامه دهخدا
خط ازرق . [ خ َطْ طِ اَ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام خط چهارم باشد از جمله ٔ هفت خط جام جم وآنرا خط سیاه نیز گویند. (برهان قاطع) : لعل در جام تا خط ازرق شعله در چرخ اخضر اندازد. خاقانی .می احمر از جام تا خط ازرق ز پیروزه لعل بدخشان نماید. خاقانی ...
-
خط اشک
لغتنامه دهخدا
خط اشک . [ خ َطْ طِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام خط پنجم است از جام جمشید و آنرا خط خطر گویند. (برهان قاطع).
-
خط افق
لغتنامه دهخدا
خط افق . [ خ َطْ طِ اُ ف ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دایره ٔ افق . (آنندراج ). رجوع به افق در این لغت نامه شود : برنگ خط افق تا زمین شود یکسان اگر شکوه تو گردد بچرخ سایه فکن .تأثیر (از آنندراج ).
-
خط افقی
لغتنامه دهخدا
خط افقی . [ خ َطْ طِ اُ ف ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر خطی که در موازات افق رسم کنند. (ناظم الاطباء).
-
خط الحاق
لغتنامه دهخدا
خط الحاق . [ خ َطْ طِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که نویسندگان در مقام الحاق کشند و این اصطلاح اهل دفاتر است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
خط الفبایی
لغتنامه دهخدا
خط الفبایی . [ خ َطْ طِ اَ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرحله ٔ پنجم از مراحل سیر خطوط است که هر صدا علامت مخصوص دارد،مانند خط امروزی ما اگر کاملاً رعایت اعراب را کرده باشیم مثل اینکه در قرآن مراعات می کنند. (از تاریخ ایران باستان ص 15). رجوع به خط ...
-
خط الماس
لغتنامه دهخدا
خط الماس . [ خ َطْ طِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط میگون از مصطلحات است برای موی خط مردم سفیدرنگ که مایل به اندک سرخی یا سپیدی باشد. (آنندراج ). خط راه میگون از مصطلحات . (غیاث اللغات ).
-
خط امان
لغتنامه دهخدا
خط امان . [ خ َطْ طِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقابل خط خون . (آنندراج ): و بخت نصر، این مرد را که خط امان داده بود البته نیازرد و پیوستگانش را. (مجمل التواریخ ).از دست روزگار ستمگر بعهد اوزی اهل شهر نخشب خط امان رسید. سوزنی .سپهر قد را هر کس که ...