کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطپردازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ َطط ] (ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خط المراءة خطا. (منتهی الارب ). || کم و اندک خوردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).منه : خط فلان ؛ کم و اندک خورد فلان . (منتهی الارب ). || شکافتن گ...
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ َطط / خ ِطط ] (اِخ ) نام موضعی است ببحرین که نیزه های خوب بدانجا منسوب است . (یادداشت بخط مؤلف ) : و بر اردشیر که دارالملک کرمانست او بنا کرد و اهواز و خوزستان و شهریست خره نام از موصل و شهری ببحرین که آنرا خط خوانند و نیزه ٔ خطی از آنجا خیز...
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ ِطط ] (ع اِ) زمین باران نارسیده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (ازاقرب الموارد). || زمینی که در آن فرودآیند و پیش از آن کسی فرودنیامده باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ ُطط ] (اِخ ) موضع حیی . (ناظم الاطباء).
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ ُطط ] (اِخ ) نام جای پرنخلستان است در بحرین و آنرا خط عبدالقیس نیز می گویند. (معجم البلدان ).
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ ُطط ](اِخ ) یکی از دو کوه مکه که ابوقبیس و احمر باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). در معجم البلدان آمده است : نام کوهی واقع در مکه که عبارتست از اخشب غربی .
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ ُطط / خ َطط ] (ع اِ) راه بزرگ . شاهراه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
عشوه پردازی
لغتنامه دهخدا
عشوه پردازی . [ ع ِش ْ وَ / وِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت عشوه پرداز. (فرهنگ فارسی معین ). ناز و کرشمه کردن . عشوه کردن .
-
کیسه پردازی
لغتنامه دهخدا
کیسه پردازی . [ س َ / س ِ پ َ ] (حامص مرکب ) خالی کردن کیسه از زر و سیم و جز آنها. تهی کردن کیسه از آنچه در اوست . || بخشش . سخاوت . || بوالعجب از کیسه درآوردن معرکه گیران و به خلق نمودن . (فرهنگ فارسی معین ) : فلک را کیسه پردازی است پیوست که کارش بو...
-
کرشمه پردازی
لغتنامه دهخدا
کرشمه پردازی . [ ک ِ رِ م َ / م ِ پ َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت و عمل کرشمه پرداز. کرشمه بازی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرشمه بازی شود.
-
کوه پردازی
لغتنامه دهخدا
کوه پردازی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح نقاشی ) تجسم دادن منظره ٔ کوه . نقاشی و طراحی کوه . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
نغمه پردازی
لغتنامه دهخدا
نغمه پردازی . [ ن َ م َ / م ِ پ َ ] (حامص مرکب ) فن موسیقی . (یادداشت مؤلف ). عمل نغمه پرداز. رجوع به نغمه پرداز شود.
-
نقش پردازی
لغتنامه دهخدا
نقش پردازی . [ ن َ پ َ ] (حامص مرکب ) نقاشی . عمل نقش پرداز.
-
نکته پردازی
لغتنامه دهخدا
نکته پردازی . [ ن ُ ت َ / ت ِ پ َ] (حامص مرکب ) بیان نکته های دقیق و لطیف . (فرهنگ فارسی معین ). عمل نکته پرداز. رجوع به نکته پرداز شود.
-
غزل پردازی
لغتنامه دهخدا
غزل پردازی . [ غ َزَ پ َ ] (حامص مرکب ) غزل سرایی . غزلبافی . غزل گویی .