کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطوط چهره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطوط چهره
لغتنامه دهخدا
خطوط چهره . [ خ ُطِ چ ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چین و چروکی که در صورت و سیما می باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
خطوط قوه
لغتنامه دهخدا
خطوط قوه . [ خ ُ طِ ق ُوْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیکی ) خطوط منحنی است که بر اثر طیف مغناطیسی براده های آهن درست می شود. || (اصطلاح الکتریسته ) خطوطی است که حاوی نیروی الکتریکی است . خطوط نیرو.
-
جستوجو در متن
-
تخاطیط
لغتنامه دهخدا
تخاطیط. [ ت َ ] (ع اِ) در شاهد زیر بمعنی خطوط چهره آمده است : و کان [ هرمس ] رجلاً آدم اللون ، تام القامة، اجلح ، حسن الوجه ، کث اللحیة، ملیح التخاطیط . (عیون الانباء ج 1 ص 16).
-
پرداز
لغتنامه دهخدا
پرداز. [ پ َ ] (فعل امر). || (نف ) نعت فاعلی از پرداختن ، پردازنده . گوینده . بیان کننده . چنانکه در کلمات مرکبه ٔ ذیل : نکته پرداز. افسانه پرداز. قصه پرداز. عبارت پرداز. دروغ پرداز. || سازنده . به اتمام و انجام رساننده چنانکه در چهره پرداز (مصور. نق...
-
بنده ٔ تبریزی
لغتنامه دهخدا
بنده ٔ تبریزی . [ ب َ دَ ی ِ ت َ ] (اِخ ) نامش میرزا محمدرضی خلف صدق میرزا محمدشفیع تبریزی . پدرش چندی وزیر آذربایجان بود و خود سالها منشی الممالک ایران و از ندمای خاص خاقان بود. خطوط شکسته و نسخ تعلیق هر دو را بس درست و خوش می نگاشته . کتاب زینت الت...
-
ناخن آفتاب
لغتنامه دهخدا
ناخن آفتاب . [ خ ُ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آتش است . (برهان قاطع). آتش . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام )(شمس اللغات ). || کنایه از خطوط شعاعی . (آنندراج ). || ناخن معشوق . (ناظم الاطباء). ناخن شاهد. (رشیدی ) (فرهنگ نظام ). کنایه از ناخن ...
-
چین
لغتنامه دهخدا
چین . (اِ) شکن و بهم کشیدگی و ترنجیدگی در پوست روی یا پارچه یا چرم و امثال آنها. آژنگ . (از فرهنگ اسدی نخجوانی ). شکنج . (برهان ) (آنندراج ). یرا. (ملحقات برهان ). انجوغ که بر اندام از لاغری و پیری پیدا آید. (اوبهی ). گره چنانکه در موی یا ابروی . پیچ...
-
طرح
لغتنامه دهخدا
طرح . [ طَ ] (ع مص ) انداختن : طرحه و طرح به ؛ انداخت او را. دور گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیوکندن . (زوزنی ). افکندن . بیرون انداختن . نبذ. ترک . واگذاشتن . بگذاشتن . گذاشتن . بینداختن . || گستردن . انداختن . پهن کردن . کناره گرفتن از کا...
-
بهره
لغتنامه دهخدا
بهره . [ ب َ رَ / رِ ] (اِ) حصه و نصیب و حظ وقسمت . (برهان ). پهلوی «بهرک » قسمت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نصیب . حصه . و با لفظ داشتن و برداشتن و بردن مستعمل است . (آنندراج ) (غیاث ). نصیب و بخش و بهر و برج نیز با این ترادف دارد و بتازیش حصه خوانند...
-
منظر
لغتنامه دهخدا
منظر. [ م َ ظَ ] (ع اِ) جای نگریستن ، خوش آیند باشد یا بدنما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای نگریستن و هر چیزی که آن را می نگرند، خواه خوش آیند باشد و خواه بدنما، و هرچیزی که دیده می شود و محل نگریستن واقع می گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ن...
-
چادر
لغتنامه دهخدا
چادر.[ دَ / دِ / دُ ] (اِ) خیمه . سایبان . بالاپوش زنان . ردا. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پارچه ای که زنان برای پوشانیدن چهره و دستها و سایر اعضا و البسه بر روی همه ٔ لباسها پوشند. جامه ٔ رویین زنان . جامه ٔ بی آستین زبرین زنان که تمام سر و تن و پ...
-
تاتار
لغتنامه دهخدا
تاتار. (اِخ ) تتر و یا تتار نام قومی است بقول تامسُن در قرن هشتم میلادی (دوم هجری ) درکتبیه های ترکی ارخون نام دو طایفه از تاتار بنام «سی تار» و «نه تاتار» یاد شده در آن عصر مراد از نام مذکور مغول یا بخشی از مغول بود نه قومی ترک و بقول تامسُن این تات...
-
خط
لغتنامه دهخدا
خط. [ خ َطط ] (ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خط المراءة خطا. (منتهی الارب ). || کم و اندک خوردن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).منه : خط فلان ؛ کم و اندک خورد فلان . (منتهی الارب ). || شکافتن گ...