کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطر زمینشناختی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی خطر
لغتنامه دهخدا
بی خطر. [ خ َ طَ ] (ص مرکب ) بی خوف و بیم . (آنندراج ). || بی ارزش . بی قیمت . بی ارج . بی قدر. بی سنگ . بی وقر : کجا تو باشی گردند بی خطر خوبان جسمت را چه خطر هر کجا بود یا کند. شاکر خوارزمی .هرکس که شاد نیست بقدر و بجاه اوبیقدر باد نزد همه خلق و بی...
-
خطر داشتن
لغتنامه دهخدا
خطر داشتن . [ خ َ طَ ت َ ] (مص مرکب ) آفت در مقابل داشتن . بلا در پیش داشتن . || ارزش داشتن . قیمت داشتن . اعتبار داشتن : حال این شهر بر تو پوشیده نیست که حضانتی ندارد و چون ریگ است در دیده و مردمان آن اهل سلاح نه و لشکر بدان بزرگی که حاجب سباش بود ب...
-
خطر کردن
لغتنامه دهخدا
خطر کردن . [ خ َ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهور کردن . خود را بخطر افکندن . (یادداشت بخط مؤلف ) : مهتری گر بکام شیر در است رو خطر کن ز کام شیر بجوی . حنظله بادغیسی .روزیش خطر کردم و نانش بشکستم بشکست مرا دست و برون کرد ز خیری . مشفق بلخی (از فرهنگ اسدی...
-
خطر یافتن
لغتنامه دهخدا
خطر یافتن . [ خ َ طَ ت َ ] (مص مرکب ) عظمت یافتن . بزرگی یافتن : تن بجان یابد خطر زیرا که تن زنده بدوست جان بدانش زنده ماند زآن از او یابد خطر.ناصرخسرو.
-
جان در خطر انداختن
لغتنامه دهخدا
جان در خطر انداختن . [ دَ خ َ طَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) خود را بمهلکه انداختن . جان خود را در معرض تلف نهادن . دست بکار خطرناک زدن : روزی گفتم کسی چو من جان از بهر تو در خطر نینداخت .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
درست
لغتنامه دهخدا
درست . [ دُ رُ ] (ص ، ق ، اِ) کل . تام . کامل . تمام . (ناظم الاطباء). تمام و غیر ناقص . (غیاث ). که کم نیست : سنگ این نانوا درست است . مقابل کم : وزن یا سنگ درست ؛ که کم نباشد. سنگ تمام . سنگ حق . || وافیه . بخوبی . بسزا. بتمامی .(یادداشت مرحوم دهخد...