کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطدار
لغتنامه دهخدا
خطدار. [ خ َ ] (نف مرکب ) مخطط. دارای خطوط. مرقوم . (منتهی الارب ).- کاغذ خطدار ؛ کاغذیست که روی آن بفواصل معین خط کشیده اند تاکتابت بروی آنها بعمل آید.
-
واژههای مشابه
-
چادر خطدار
لغتنامه دهخدا
چادر خطدار. [ دَ / دُ رِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چادر شطرنجی . چادر چارخانه . چادر راه راه . چادر مخطط: قَوْصَف ، چادر خطدار مربع. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
خلاج
لغتنامه دهخدا
خلاج . [ خ َ ] (ع اِ) نوعی از بردهای خطدار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). نوعی از جامه های خطدار. (ناظم الاطباء).
-
چاپاری
لغتنامه دهخدا
چاپاری . (ص نسبی ) منسوب به چاپار. || در تداول اهالی خراسان نوعی کاغذ خطدار را میگویند که قطع کوچک دارد و مخصوص نامه نوشتن است .
-
دفنی
لغتنامه دهخدا
دفنی . [ دَ ف َ نی ی ] (ع اِ) نوعی از جامه های خطدار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مسنج
لغتنامه دهخدا
مسنج . [ م ُ س َن ْ ن َ ] (ع ص ) خطدار: بُرد مسنج . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
مختط
لغتنامه دهخدا
مختط. [ م ُ ت َطط ] (ع ص ) خط برکشنده به جهت بنا گرداگرد زمین و حد پیدا کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که خط می کشد و نشان می کند. (ناظم الاطباء). || کسی که روی او خطدار گردد. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب المو...
-
صرتی
لغتنامه دهخدا
صرتی . [ ص ُ ] (اِ) قسمی پارچه ٔ ابریشمین خطدار. در زبان عربی عامیانه صُرَّتی نامند. (اول پادشاهان 7:46) (دزی 1:826).
-
قوصف
لغتنامه دهخدا
قوصف . [ ق َ ص َ ] (ع اِ) چادر خطدار مربع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). چادر خطدارچهارگوشه . (ناظم الاطباء). قطیفه . (اقرب الموارد).
-
میل میلی
لغتنامه دهخدا
میل میلی . (ص مرکب ) با راههای باریک (در جامه ). با راهها و خطوط. راه راه . (از یادداشت مؤلف ). میل میل .- پارچه ٔ میل میلی ؛ یعنی خطدار. تیره دار. راه راه .
-
مسهم
لغتنامه دهخدا
مسهم . [ م ُ س َهَْ هََ ] (ع ص ) چادر خطدار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بردی چون سوفار تیر نگار کرده . (مهذب الاسماء).
-
اخطاط
لغتنامه دهخدا
اخطاط. [ اِ ](ع مص ) اخطاطِ وجه ؛ خطدار گشتن روی . || اخطاط غلام ؛ عذار برآوردن کودک . || اِخطاط خِطّة؛ از آن خود گردانیدن آنرا و نشان کردن بر آن .
-
اعبیة
لغتنامه دهخدا
اعبیة. [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ عبا. ج ِ عَباء، بمعنی گلیم خطدار. گول گران . ثقیل الجسم . فربه . (ناظم الاطباء).