کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطا کردن
لغتنامه دهخدا
خطا کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اشتباه کردن . سهو کردن . غلط کردن : بخطا غره مشو گرچه جهاندار کندهر کسی را که خطا کرد مکافات خطاش . ناصرخسرو.دردت کند ای دوست خطاخواهی کرد. احمد برمک .گرچه بسیر مشک شناسند لیک مردچون مشک یافت سیر گزیند، خطا کند. خ...
-
واژههای مشابه
-
آهوی خطا
لغتنامه دهخدا
آهوی خطا. [ ی ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آهوی تاتار.
-
مادربه خطا
لغتنامه دهخدا
مادربه خطا. [ دَ ب ِ خ َ ] (ص مرکب ) لفظی است مشهور و دشنامی معروف . (آنندراج ). کلمه ٔ فحش . (ناظم الاطباء). نوعی دشنام است . تمام فحشهای مادر از ترکیب این کلمه با دشنامهای گوناگون ساخته می شود. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) : مشک گویند، بخالش س...
-
بی خطا
لغتنامه دهخدا
بی خطا. [ خ َ ] (ص مرکب ) دور از خطا و اشتباه . بیگنه . غیرمقصر : ملک آن تست و شاهی فرمای هرچه خواهی گر بیگنه بسوزی ور بیخطا بگیری . سعدی .بنده ام گر بی گناهی میکشدراضیم گر بی خطایی میزند.سعدی .
-
خطا جستن
لغتنامه دهخدا
خطا جستن . [ خ َ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) اشتباه یافتن . سهو یافتن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خطا رفتن
لغتنامه دهخدا
خطا رفتن . [ خ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) به اشتباه رفتن . بسهو رفتن : سکندر بحیوان خطا می رودمن اینجا سکندر کجا می رود. نظامی .ما چون نشانه پای بگل در بمانده ایم خصم آن حریف نیست که تیرش خطا رود. سعدی (طیبات ). || گناه سر زدن : نه کورم ولیکن خطا رفت کارن...
-
خطا شدن
لغتنامه دهخدا
خطا شدن . [ خ َ ش ُدَ ] (مص مرکب ) اشتباه شدن . غلط درآمدن : ضیح ؛ خطا شدن تیر. ضیحان ؛ خطا شدن تیر. (تاج المصادر بیهقی ).
-
خبط و خطا
لغتنامه دهخدا
خبط وخطا. [ خ َ طُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اشتباه . خطا. ناصواب . ناهنجار. غیر مستقیم . غیر صحیح .
-
جستوجو در متن
-
تخطئه کردن
لغتنامه دهخدا
تخطئه کردن . [ ت َ طِ ءَ / ءِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خطا گرفتن در کار از کسی . نسبت خطا به کسی دادن . بدگویی کردن از کسی . کسی را به بدی منسوب کردن .
-
صواب کردن
لغتنامه دهخدا
صواب کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درست کار کردن . صحیح کار کردن .کار نیک کردن . مقابل خطا کردن . رجوع به صواب شود.
-
دچار کردن
لغتنامه دهخدا
دچار کردن .[ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مبتلی کردن . گرفتار کردن .- دچار خطا کردن ؛ به اشتباه انداختن .
-
ضیج
لغتنامه دهخدا
ضیج . [ ض َ ] (ع مص ) ضیجان . میل کردن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). عدول کردن . (منتخب اللغات ). چسبیدن . || خطا شدن تیر. (تاج المصادر). خطا کردن تیر از نشانه . تخلف تیر از نشانه .
-
فیلة
لغتنامه دهخدا
فیلة. [ ف َ ل َ ] (ع مص ) خطا کردن . || ضعیف و سست گردیدن . || خطا کردن رای کسی در بازی فیال . || سست رای شدن مرد. (منتهی الارب ). رجوع به فیلولة شود.