کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطای
لغتنامه دهخدا
خطای . [ خ َ ] (اِخ ) کشور خطا. کشور ختا. رجوع به «ختا» در این لغت نامه شود.
-
واژههای مشابه
-
خطای مطلق
لغتنامه دهخدا
خطای مطلق . [ خ َ ی ِ م ُ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تفاوت بین مقدار واقعی یک کمیت و مقداری که از طریق تجربه بدست آمده است ، خطای مطلق می نامند: اگر کمیتهای واقعی a و b و c و... و خطای مطلق هریک را به ترتیب Da و Db و Dc... بنمایانیم و S مجموع کمیت...
-
خطای نسبی
لغتنامه دهخدا
خطای نسبی . [خ َ ی ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برحسب تعریف : نسبت بین خطای مطلق یک کمیت بمقدار واقعی آن کمیت خطای نسبی نامیده می شود. اگر در کمیتهای واقعی a و b و c ... خطای مطلق هر یک بصورت Da و Db و Dc ... باشد و S مجموع کمیتهای واقعی a و b و c...
-
واژههای همآوا
-
ختای
لغتنامه دهخدا
ختای . [ خ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است بزرگ و مشهور و مشتمل است بر بلاد عظیمه و مدائن قدیمه ، دور مملکت ختای [ = خطا ] یکساله راه و در مدت سیصد سال دور آن مملکت را حصاری محکم از سنگ رخام کشیده اند و تمام کرده اند آن ولایت محدود است از طرف جنوب به چین و...
-
ختای
لغتنامه دهخدا
ختای . [خ َ ] (اِخ ) نام دریایی است که بمغرب قلمرو ترکان تعلق داشته است . بنابر قول سعید نفیسی : در سلطنت موهان خان قلمرو حکومت ترکان بسط یافت از مشرق تا مغرب دریای ختای و از مغرب تا پنج میلیون و هفتصد و شصت هزارمتری دریای خزر و از جنوب تا شمال صحرای...
-
جستوجو در متن
-
اسطار
لغتنامه دهخدا
اسطار. [ اِ ] (ع مص ) درگذشتن از سطری : اسطر اسمی ؛ درگذشت از سطری که در آن نام من است . (از منتهی الارب ). || خطای سطر کردن در قرائت : اسطر فلان فی قرأته ؛ خطای سطر کرد در قرائت خود. (منتهی الارب ). خطا کردن در قرائت . اخطاء.
-
عیب پوشی
لغتنامه دهخدا
عیب پوشی . [ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) اغماض از سهو و خطای دیگران . (ناظم الاطباء).
-
نیم گنه
لغتنامه دهخدا
نیم گنه . [ گ ُ ن َه ْ ] (اِ مرکب ) خطای اندک . قصور. (ناظم الاطباء). نیم گناه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
هنوار
لغتنامه دهخدا
هنوار. [ هََ ن ْ ] (ص ) هموار. (آنندراج ). با اینکه آنندراج شاهدی برای این صورت آورده است ، گمان میرود که تغییر حرف میم به نون خطای کاتبان است .
-
تقصیربین
لغتنامه دهخدا
تقصیربین . [ ت َ ] (نف مرکب ) که خطای خود بیند. آن کس که از گناهان و خطاهای خود واقف باشد : طریقت همین است کاهل یقین نکوگار بودند و تقصیربین .(بوستان ).
-
علفوت
لغتنامه دهخدا
علفوت . [ ع ِ ف َ ] (ع ص ) مرد گول و احمق که بی پروا سخن گوید و خیال صواب و خطای آن را نکند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به علفتانی شود.
-
علفوت
لغتنامه دهخدا
علفوت . [ ع ُ ] (ع ص ) مرد گول و احمق که بی پروا سخن گوید و خیال صواب و خطای آن را نکند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به علفتانی شود.