کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطائی بچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطائی بچه
لغتنامه دهخدا
خطائی بچه . [ خ َ ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه ٔ اهل خطا. کنایه از بچه ٔ زیبا و خوبروست : تو خطائی بچه ای از تو خطا نیست عجب کآنکه از اهل صوابند خطا نیز کنند.سعدی .
-
واژههای مشابه
-
جدوار خطائی
لغتنامه دهخدا
جدوار خطائی .[ ج َدْ رِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکنوع از جدوار که رنگ آن بنفش زند و از قسم دیگر آن که هندی باشد بهتر است . (از بحر الجواهر). رجوع به جدوار شود.
-
لاله ٔ خطائی
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ خطائی . [ ل َ / ل ِ ی ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسم فارسی حماحم است . (فهرست مخزن الادویه ). خوش نظر. ریحان تاتاری . رجوع به لاله ٔ چین شود.
-
لاجین خطائی
لغتنامه دهخدا
لاجین خطائی . [ ن ِ خ َ ] (اِخ ) نام سرلشکرفخرالدین سالاری از امرای ناصرالدین قباچه حاکم سدوستان . وی در جنگ با اورخان که مقدمه ٔ سلطان جلال الدین خوارزمشاه بود کشته شد. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 148).
-
اسلیم خطائی
لغتنامه دهخدا
اسلیم خطائی . [ اِ خ َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) نوعی از نقاشی و گره بندی که بر گرد نقشها سازند و آنرا بند رومی نیز گویند، و تنها اسلیمی و سلمی نیز آمده . (آنندراج ). و رجوع باسلیمی و اسلیمی خطائی شود.
-
اسلیمی خطائی
لغتنامه دهخدا
اسلیمی خطائی . [اِ خ َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) اسلیم خطائی : طالع شهرت چنان دارم که دوران گر کشدحلقه بر نام من اسلیمی خطائی می شود. اشرف .قضا در بارگاه کبریائی فکنده نقش اسلیمی خطائی . امیدی .پس از شکست شاه اسماعیل از سلطان سلیم عثمانی در چالدران (مقصو...
-
بادیان خطائی
لغتنامه دهخدا
بادیان خطائی . [ ن ِ خ َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به بادیان ختائی شود.
-
چای خطائی
لغتنامه دهخدا
چای خطائی . [ خ َ ](اِ مرکب ) نباتی است ساقش زیاده بر دو ذرع و سرخ و برگش مایل به بنفشی گرم باعتدال و تر و ملین و منضج و مقوی هاضمه و ضماد شحیه ٔ او جهت اورام صلبه و تسکین درد بواسیر نافع و نطول او معرق و منوم و مضر معده بارد رطب و مصلحش بادیان خطائی...
-
حب خطائی
لغتنامه دهخدا
حب خطائی . [ ح َب ْ ب ِ خ َ ] (ع اِ مرکب ) دند است که به هندی جمال کوته و حپال کوته نامند.
-
خیری خطائی
لغتنامه دهخدا
خیری خطائی . [ ی ِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوع سیاه خیری است و در مداوا کمتر مستعمل است . رجوع به خیری شود.
-
جستوجو در متن
-
بچه
لغتنامه دهخدا
بچه . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ) کودک . طفل . ولید. زاک . صبی . طفل و بچه ٔ آدمی و حیوان . (از آنندراج ). ولد. فرزند. (فرهنگ شعوری ). ولیده . کودک نارسیده . کر. کره . بره . نتاج . نتیجه . زائیده ٔ انسان یا حیوان ، در انسان تا به سن بلو...
-
ببر
لغتنامه دهخدا
ببر. [ ب َ ] (اِ) درنده ای است قوی هیکل از امثال شیر. (آنندراج ). درنده ای است که دشمن شیر باشد. و نوعی از شیراست که پشم دار باشد. (از غیاث اللغات ). نوعی از دد.اسم نوعی شیر است که در هند بهم میرسد و از شیر کوچکتر است و باریکتر. شیر خطائی نارنجی رنگ ...
-
دشمن
لغتنامه دهخدا
دشمن . [ دُ م َ ] (اِ مرکب ) (از: دش ، بد و زشت + من ، نفس و ذات ، و برخی گویند مرکب از «دشت » به معنی بد و زشت و «من » است ) بدنفس . بددل . زشت طبع. به معنی مفرد و جمع بکار رود. (از غیاث ). آنکه عداوت می کندبه شخص و کسی که ضرر می رساند. حریف مخالف و...