کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خضر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ َ ض َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بلوک شعیبیه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در 48هزارگزی شمال اهواز و 5هزارگزی خاور ایستگاه دز. این دهکده در دشت واقع است با آب و هوای گرمسیری . آب آن از رودخانه ٔ دز و محصول آنجا غلات و لبنیات می باش...
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ َ ض َ ] (ع اِ) نازکی . نرمی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || شاخه های خرمابن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || شاخه های سبز خرمابن که برگ آنرا دور کرده باشد.(منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب...
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ َ ض َ ] (ع مص )سبز گشتن رنگ . || سبز شدن زراعت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || نرم و نازک شدن . (منتهی الارب ).
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ َ ض َ ](اِ) گیاه . سبزی . (یادداشت بخط مؤلف ) : باغها کردی چون روی بتان از گل سرخ راغها کردی چون سنبل خوبان ز خضر. فرخی .جود تو هنگام سحرهم بر شجر هم بر خضر. ناصرخسرو.گل کن ز خون دیده همه خاک سجده گاه زآن پیش کز گل تو همی بردمد خضر.عطار.گرچ...
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ َ ض ِ ] (اِخ ) ابن نفربن عقیل الاربلی ، مکنی به ابوالعباس . از فقیهان زمان و عالمان بفرائض بود. او از اربل برخاست و در بغدادعلم آموخت و بعد به اربل کوچ کرد و در آنجا مجلس درس آراست تا گاه مرگ . او را تصانیف بسیار در تفسیر و فقه و جز این دواس...
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ َ ض ِ ] (ع اِ) شاخ درخت . || کشت و زرع . || تره ٔ سبز. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || جای بسیار سبزناک . || نوعی از درختان که در اواخر گرما سبز شود و برگ و بار بیرون آورد.(منتهی الارب ) (از تاج العروس ...
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ َ ض ِ ](ع ص ) سبز. || نرم . نازک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن احمد. وی از نویسندگان است و او راست : الوظائف المغذیه للمناقب المعزیه . (از کشف الظنون ).
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن ثروان بن احمدبن ابی عبداﷲ الثعلبی ، مکنی به ابوالعباس الضریر التومانی . در جزیره به دنیا آمد و در میافارقین نشاءة یافت ، ولی اصل او از توامانست . او در نحو دست داشت و ادیب و فاضل و نیکو شعر بود و از ادیبان قرن ششم هجری بشمار م...
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن ازدی . از فاضلان قرن هشتم هجری است . مرگ او بسال 773 هَ . ق . اتفاق افتاد واو راست : تبیان فی تفسیرالقرآن . (از کشف الظنون ).
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن عبدالکریم . متوفی بسال 999 هَ . ق . از عالمان زمان بود و او راست : حاشیه بر حاشیه ٔ میر سیدشریف بر تجرید. (از کشف الظنون ).
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن عطأاﷲ الموصلی . به موصلی در این لغت نامه و به اعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 291 رجوع شود.
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به حاجی پاشا در این لغت نامه و معجم المطبوعات شود.
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن عمرعطوفی . او راست : رمزالدقائق که منظومه ای است ترکی در تعبیر رویا و برای سلطان بایزید بسال 904 هَ . ق . سروده است و نیز منظومه ٔ ذخرالعطشان در طب و شرح ایساغوجی ابهری در منطق و کتب دیگر. (از کشف الظنون ).
-
خضر
لغتنامه دهخدا
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن عنبر. او سردار یعقوب لیث صفاریست که با زنگیان جنگید. (از الکامل ابن اثیر ص 122).