کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خصب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خصب
لغتنامه دهخدا
خصب . [ خ َ ] (ع اِ) شکوفه ٔ خرما. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || خرمابن . || خرمابن بسیار بار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خصب
لغتنامه دهخدا
خصب . [ خ َ ] (ع مص ) فربه کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). چاق کردن .
-
خصب
لغتنامه دهخدا
خصب . [ خ َ ص ِ ] (ع ص ) بسیارگیاه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
خصب
لغتنامه دهخدا
خصب . [ خ ِ ] (ع مص ) فراخ سال و فراخ حال گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) فراوانی . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر امضای رای ملک بدان پیوندد همه در خصب و نعمت افتیم . (کلیله و دمنه ). اگر بدان تحویل...
-
خصب
لغتنامه دهخدا
خصب . [ خ ُ ] (اِ) جانب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ج ، اَخصاب . || ماری است سپید و کوهی . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
خسب
لغتنامه دهخدا
خسب . [ خ ُ ] (اِخ ) شهری است [ بخراسان ] بر کرانه ٔ بیابان و آب ایشان از کاریز است و خواسته ٔ مردمان بیشترین چهارپای است . (حدود العالم ).
-
خسب
لغتنامه دهخدا
خسب . [ خ ُ ] (نف ) خوابنده : فرشته صفت مردم هوشیارنه بسیار خسب است و بسیارخوار. سعدی (صاحبیه ).- روز خسب ؛ روز خواب .
-
جستوجو در متن
-
اخصاب
لغتنامه دهخدا
اخصاب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ خِصْب و خُصب . || جامه هاست مشهور. (تاج العروس از صاغانی ). || بلدٌ اَخصاب ؛ شهری بافراوانی .
-
کوثة
لغتنامه دهخدا
کوثة. [ ک َ ث َ ] (ع اِ) ارزانی و فراخ سالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خصب . (اقرب الموارد).
-
هدن
لغتنامه دهخدا
هدن . [ هَِ ] (ع اِ) فراخی و ارزانی سال . (منتهی الارب ). خصب . (اقرب الموارد).
-
مرع
لغتنامه دهخدا
مرع . [ م َ رِ ] (ع ص ) مرد چراگاه جوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || خصب . (از اقرب الموارد).
-
ثطف
لغتنامه دهخدا
ثطف . [ث َ طَ ] (ع اِمص ) آسایش در طعام و شراب و خواب . || ارزانی . گشایش . فراخی خِصب . سِعة. رخاء.
-
خصبه
لغتنامه دهخدا
خصبه . [ خ َ ب َ ] (ع اِ) واحد خصب یک خرمابن بسیاربار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).