کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خصالة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خصالة
لغتنامه دهخدا
خصالة. [ خ ُ ل َ ] (ع اِ) گندم و جو باقی مانده در خرمن بعد باد دادن . || دانه ٔ تلخ و جز آن که از گندم برآید. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
خسالة
لغتنامه دهخدا
خسالة. [ خ ُ ل َ ] (ع اِ) سیم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || سونش سیم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || سپوس جو و جز آن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ).
-
جستوجو در متن
-
خصال
لغتنامه دهخدا
خصال . [ خ ِ ] (ع اِ) خویها. خصلت ها خواه نیک باشد یا بد. (ناظم الاطباء). ج ِ خصلت . (یادداشت بخط مؤلف ) : مأمور خداوند مصر و عصرم محمود بدو شد چنین خصالم . ناصرخسرو.و هر که بدین خصال متحلی گشت شاید که بر حاجت خویش پیروز آید. (کلیله و دمنه ). و معا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن السری . مکنی به ابوالفتوح و ابن الصلاح و ملقب بمجدالدین از فضلای یگانه و حکمای فرزانه بوده است و هم از خانواده ٔ اجلاء علماء است . اصل وی از همدان و مولد وی نیز همان سامان است و برخی گویند که در سمیساط متولد شده و ه...