کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشکیدن
لغتنامه دهخدا
خشکیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) خشک شدن . (آنندراج ).هوشیدن . بهوشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : تا گرمی رخسار ترا دید نگاهم در چشم ترم چون مژه خشکید نگاهم . فضلعلی بیک ممتاز (از آنندراج ).از دوریت ای نهال امیددل خون شده قطره قطره از دیده چکیداز بسکه ز دیده ...
-
جستوجو در متن
-
ورخشکیدن
لغتنامه دهخدا
ورخشکیدن . [ وَ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) خشکیدن .
-
شجاییدن
لغتنامه دهخدا
شجاییدن . [ ش َ دَ ] (مص )خشکیدن از سرما و افسردن از آن . (از فرهنگ نظام ).
-
خوسیدن
لغتنامه دهخدا
خوسیدن . [ دَ ] (مص ) خشکیدن . || درهم کشیدن . || پرچین کرده شدن . || تر کرده شدن . || جاری شدن از چشم . || جمع کردن . گرد کردن . فراهم آوردن . (ناظم الاطباء).
-
ردام
لغتنامه دهخدا
ردام . [ رُ ] (ع مص ) رَدْم . تیز دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ادامه داشتن . || روان شدن چیزی . || سبز شدن درخت پس خشکیدن . (از اقرب الموارد).
-
بنت المطر
لغتنامه دهخدا
بنت المطر. [ ب ِ تُل ْ م َ طَ ](ع اِ مرکب ) جانورکی است سرخ رنگ که در عقب باران ظاهر شده و بعد از خشکیدن زمین میمیرد. (از المرصع).
-
خطرات الوسمی
لغتنامه دهخدا
خطرات الوسمی . [ خ َ طَ تُل ْ وَ می ی ] (ع اِ مرکب ) لمعهای چراگاه . (منتهی الارب ). آن قسمت از چراگاه که بنای خشکیدن گذارند. (ناظم الاطباء).
-
مقیظة
لغتنامه دهخدا
مقیظة. [ م َ ظَ ] (ع اِ) گیاهی که تا تابستان سبزباشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). گیاهی که تا تابستان سبز ماند اگر چه گیاهان دیگر شروع به خشکیدن کنند و سبزیها خشک شده باشند. (از اقرب الموارد).
-
عبس
لغتنامه دهخدا
عبس . [ ع َ ب َ ] (ع اِ) سرگین و پشک و جز آن خشک شده بر دنب ستور. (منتهی الارب ). بول و سرگین خشک . (غیاث اللغات ). آنچه از بول و سرگین خشک شده و بر دنب شتر چسبیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). وَذَح . (اقرب الموارد). || شاش برده در فراش که بدان ع...
-
دود برشدن
لغتنامه دهخدا
دود برشدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دود برخاستن . (یادداشت مؤلف ). دود برآمدن . دود بررفتن .- دود برشدن از (ز) کشت و زرع ؛ سخت خشکیدن محصول :به ایران و بابل ز کشت و درودبه چرخ زحل برشدی تیره دود. فردوسی .- دود به سر برشدن ؛ سخت آزرده و پریشان و ...
-
باد دادن
لغتنامه دهخدا
باد دادن . [ دا دَ ] (مص مرکب ) جامه های پشمینه و موئینه را بمعرض هوای آزاد گستردن تا بیدها بمیرد و غله ٔ تر را برای منع از کپک زدن و خشکیدن و زوال رطوبت . رجوع به باد خوردن شود.- باد دادن خرمن و جز آن ؛ با افشاندن کاه را از گندم و جو جدا کردن . پیش...
-
نش
لغتنامه دهخدا
نش . [ ن َش ش ] (ع اِ) بیست درم سنگ و آن نیم اوقیه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نصف اوقیة و گفته اند بیست درهم . (از بحر الجواهر). نصف وقیه که عبارت از بیست درم باشد. (ناظم الاطباء). نصف اوقیه . (از اقرب الموارد). || نیمی از هر چیز. (از المنجد) (...
-
پای خوشه
لغتنامه دهخدا
پای خوشه . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) (از پای و خوشه که از خوشیدن بمعنی خشکیدن است ) زمین که از بسیاری آمد شد مردمان سخت و صلب شده باشد. رشیدی در ذیل پای خوش و پای خوشه گوید: «زمین گلناک که لگدکوب کرده از کثرت مالش خشک شود، مرکب از پا و خوش که اسم مفعول...
-
خوشیدن
لغتنامه دهخدا
خوشیدن . [ دَ ] (مص ) خشکیدن . خشک شدن . (ناظم الاطباء) : نشد هیچکس پیش جویا برون که رگشان بخوشید گویی ز خون . فردوسی .بفصل ربیع میان آن آبگیر همچون بحیره ٔ باز بخوشد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ).به کآبله را ز طفل پوشندتا خون بجوش را بخوشند. نظامی .|| منق...