کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکسال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشکسال
لغتنامه دهخدا
خشکسال . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) سال بی باران . (شرفنامه ٔ منیری ). سالی که باران نیامده و بر اثر آن از زمین چیزی نروئیده باشد : سیراب اگر شود ز تو ای ابر مرحمت در خشکسالی هجر گیاهی چه میشود. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 444).ز گیتی خشکسال بخل برخاست از آن ب...
-
جستوجو در متن
-
مقرشة
لغتنامه دهخدا
مقرشة. [ م ُ ق َرْ رَ ش َ ] (ع اِ) خشکسال ، بدان جهت که مردم در آن فراهم آیند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خشکسال شدید زیرا که در خشکسالی مردم از دور و نزدیک در یک جا گردآیند. (از اقرب الموارد). خشکسال . (ناظم الاطباء).
-
هلکون
لغتنامه دهخدا
هلکون . [ هَِ ل َ / هََ ل َ ] (ع ص ) زمین خشکسال و قحطرسیده اگرچه در آن آب باشد. (منتهی الارب ).
-
هلکین
لغتنامه دهخدا
هلکین . [ هََ ل َ ] (ع ص ) زمین خشکسال و قحطرسیده اگرچه در آن آب باشد. (منتهی الارب ). هلکون . (از اقرب الموارد). رجوع به هلکون شود.
-
مجادبة
لغتنامه دهخدا
مجادبة. [ م ُ دَ ب َ ] (ع مص ) به خشکسال رسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
اعتفاد
لغتنامه دهخدا
اعتفاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در بستن بر خود و نخواستن از کسی چیزی را چندانکه بمیرد از گرسنگی و این در خشکسال میکنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در بروی خود بستن تا از گرسنگی مردن و از کسی چیزی نخواستن و این عمل در خشکسال کنند. (از اقرب الموارد): لق...
-
کحط
لغتنامه دهخدا
کحط. [ ک َ ] (ع مص ) خشک شدن و بازایستادن باران و خشکسال شدن . (ناظم الاطباء). لغت فصیحی است در قحط. (از اقرب الموارد). رجوع به قحط شود.
-
اشهبان
لغتنامه دهخدا
اشهبان . [ اَ هََ ] (ع اِ) آن دو سال بی باران که در میان هر دو سال یک سال با باران و سبزه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دو سال بی باران که میان آن دو یک سال بارانی و سبزه باشد. دو سال خشکسال که میان آن دو سالی باسبزه باشد. (از اقرب الموارد).
-
خشکسالی
لغتنامه دهخدا
خشکسالی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) حالت خشکسال بودن .قحطی . بوضع خشکسال بودن . مجاعه . جدب . (یادداشت بخط مؤلف ). || بی بارانی . بدون بارندگی . (یادداشت بخط مؤلف ) : خشکسالی معروف است حالت قبیح و ناپسندی است که آب و هوای فلسطین طبعاً اسباب آن میشد چه ک...
-
کلاح
لغتنامه دهخدا
کلاح . [ ک ُ / ک َ ] (ع اِ) خشکسال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تنگ سالی . (مهذب الاسماء). || (ص ) شدید: «هذا سنة کلاح و اصابتهم سنة کلاح » و تقول : «کان فلان عصمة فی الزمن الکلاح ». (از اقرب الموارد).
-
هجهج
لغتنامه دهخدا
هجهج . [ هََ هََ] (ع اِ) زمین درشت خشکسال رسیده . (منتهی الارب ). و عبارت اللسان چنین است : الارض الصلبة الجدبة التی لانبات بها. (از اقرب الموارد). ج ، هجاهج . (اقرب الموارد). || کلمه ای است که گوسپندان را زجر کنند به وی . (منتهی الارب ). در صورت مبن...
-
محل
لغتنامه دهخدا
محل . [ م َ ] (ع مص ) خشکسال رسیدن زمین و قحطزده شدن آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). قحط سال افتادن . || سعایت کردن نزد سلطان . (از منتهی الارب ). سعایت کردن از کسی نزد سلطان . (از ناظم الاطباء). مکر کردن و سعایت کردن . (مصادراللغه ٔ زوزنی ...
-
اقحاط
لغتنامه دهخدا
اقحاط. [ اِ ] (ع مص ) قحطزده گردیدن قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قحط رسانیدن در زمین و قحطناک گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گاییدن بی انزال . || به خشکسال رسیدن قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قحط رسید...
-
اقضام
لغتنامه دهخدا
اقضام . [ اِ ] (ع مص ) لرزانیدن و جنبانیدن شتر زنخ خود را. || در خشکسال اندک از طعام آوردن قوم از شهری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || قضیم خورانیدن ستور را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جو دادن ستور را. (مجمل اللغة) (تاج ...