کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشکبار
لغتنامه دهخدا
خشکبار. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) پسته ، بادام ، قیسی خشک ، فندق ، گردو خشک ، کشمش ، سبزه ، سبزه ٔ تیزابی ، برگه ٔ هلو، برگه ٔ زردآلو و به عبارت دیگر میوه های خشک از قبیل میوه های فوق و آلو و آلوچه و آلبالو و زردآلوی خشک ، خرما، انجیر خشک و در قدیم آن را می...
-
جستوجو در متن
-
خشکبارفروش
لغتنامه دهخدا
خشکبارفروش . [ خ ُ ف ُ ] (نف مرکب مرخم ) آنکه خشکبار فروشد. آنکه سوداگر خشکبار بود. بازرگان خشکبار. فروشنده ٔ خشکبار. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکبارفروشی کردن
لغتنامه دهخدا
خشکبارفروشی کردن . [ خ ُ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فروختن خشکبار. فروش خشکبار کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکبارفروشی
لغتنامه دهخدا
خشکبارفروشی . [ خ ُ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل خشکبارفروش . عمل فروشنده ٔ خشکبار. فروش خشکبار. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکه بار
لغتنامه دهخدا
خشکه بار. [ خ ُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) بقول . حبوب . اثمارخشک . مقابل تره بار. خشکبار. رجوع به خشکبار شود.
-
همپوست
لغتنامه دهخدا
همپوست . [ هََ ](ص مرکب ) هم پوست . دو چیز که در یک پوست گنجد (یادداشت مؤلف )، چون دانه ٔ خشکبار یا مغز هسته ٔ میوه ها.
-
خشکوا
لغتنامه دهخدا
خشکوا. [ خ ُش ْک ْ ] (اِ) خشکفا. خشکبا. نان خمیر برنیامده و فطیرباشد. (برهان قاطع). رجوع به خشکبار و خشکفا شود.
-
عطا آباد
لغتنامه دهخدا
عطا آباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سمیرم پائین ، بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا. سکنه ٔ آن 1845 تن . آب آنجا از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، انگور و خشکبار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
همبر
لغتنامه دهخدا
همبر. [ هَُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالای شهرستان اردستان که 145 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و خشکبار است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
شاه کوچک
لغتنامه دهخدا
شاه کوچک . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سمیرم پائین بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا. دارای 456 تن سکنه . آب آن از قنات و رودخانه . محصول آن پنبه و انگور و خشکبار است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
شوراب
لغتنامه دهخدا
شوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . سکنه ٔ آن 285 تن . آب از قنات . محصول آن غلات و خشکبار. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
عنبران
لغتنامه دهخدا
عنبران . [ عَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 694 تن . آب آنجا از رودخانه و محصول آن غلات ، خشکبار و میوه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
ماشل علم
لغتنامه دهخدا
ماشل علم . [ ش َ ع َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خشکبار است که در بخش خمام شهرستان رشت واقع است و 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
بقم
لغتنامه دهخدا
بقم . [ ب َ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاشهرستان اردستان است که 115 تن سکنه دارد. آب از قنات . محصول آنجا غلات ، خشکبار، محصولات حیوانی . شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).