کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشکانیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشکانیده
لغتنامه دهخدا
خشکانیده . [ خ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) آنچه خشک کرده شده . خشک شده . خشک گردیده شده . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
خوشانیده
لغتنامه دهخدا
خوشانیده . [ خو / خوَ / خ ُ دَ / دِ ] (ن مف ) خشک کرده . خشکانیده . (یادداشت مؤلف ).
-
جاف
لغتنامه دهخدا
جاف . [ جاف ف ] (ع ص ) خشک . (اقرب الموارد): ثوب جاف ؛ جامه ٔ خشک . || خشک کرده . خشکانیده . (منتهی الارب ) : و کان ذلک الدواء زبل صبی جافا معجوناً بعسل . (ابن البیطار).
-
نازک شدن
لغتنامه دهخدا
نازک شدن . [ زُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نازک شدن گوشت ؛ ترد و زودپز شدن آن بعلاج ، مانند در برف و یخ نهادن یا در ماست و امثال آن خوابانیدن آن یا برگ انجیر یا انجیر نارس در دیگ گوشت کردن یا پاشیدن گرد انجیر خام خشکانیده بر آن ، و امثال آن . (یادداشت مؤلف...
-
برگه
لغتنامه دهخدا
برگه . [ ب َ گ َ / گ ِ ] (اِ مرکب ) برگ کوچکی که در پای ساقه ٔ گل است . (لغات فرهنگستان ). برگ خرد.- دوبرگه ؛ علفی است . (لغت محلی شوشتر، خطی ). || خشک کرده ٔ هلو و زردآلو چون آنرا به دو نیمه کرده و نیز هسته ٔ آن بیرون کرده باشند. نیمه کرده و خشک کر...
-
اسکیمو
لغتنامه دهخدا
اسکیمو. [ اِ م ُ ] (اِخ ) نام اقوام و طوایفی است که در شبه جزیره ای واقع در انتهای شمالی آمریکا و موسوم به گروئنلاند و نیز در جزائر اطراف قطب شمالی و شبه جزیره ٔ آلاسکا در قطعه ٔ لابرادور و نواحی بین خلیج هودسن و تنگه ٔ برینگ و دیگر نقاط همجوار با ای...
-
کشته
لغتنامه دهخدا
کشته . [ ک ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) کشت شده . کاشته شده . زراعت شده . مزروع . زرع شده . (یادداشت مؤلف ) : ندارند خود کشته و چارپای نورزند جزمیوه ها جای جای . اسدی .نگر به خود چه پسندی جز آن به خلق مکن چو ندروی بجز از کشته هرچه خواهی کار. ناصرخسرو.کشته ...
-
غلات
لغتنامه دهخدا
غلات . [ غ َل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ غَلَّة، به معنی درآمد هرچیزی از حبوب و نقود و جز آن ، و آمد کرایه ٔ مکان و مزد غلام و ماحصل زمین . (منتهی الارب ). رجوع به غلة شود: راهها بسته شد و ماده ٔ غلات و اقوات منقطع گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص...