کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشودن
لغتنامه دهخدا
خشودن . [ خ ُ دَ ] (مص ) پیراستن و شاخهای زیادتی درخت را بریدن . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). تمرید؛ خشودن و برگ دور کردن از درخت . خضد؛ خشودن خار درخت را و بریدن . قلف ؛ خشودن . (منتهی الارب ). || مجازاً تنریه کردن و تبرئه کردن ....
-
جستوجو در متن
-
خشودنی
لغتنامه دهخدا
خشودنی . [ خ ُ دَ ] (ص لیاقت ) قابل پیراستن ، قابل خشودن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشود
لغتنامه دهخدا
خشود. [ خ ُ / خ َ ] (اِ) شاخی باشد مانیده که بپیرایند. (لغت نامه ٔ فرس ). || ماضی فعل خشودن . (برهان قاطع).
-
تمرید
لغتنامه دهخدا
تمرید. [ ت َ ] (ع مص ) نسو کردن و بلند کردن بنا. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). هموار و لغزان کردن بنا. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). هموار و لغزان و درخشان ساختن بنا را. || تمراد ساختن جهت کبوتران . || خشودن و برگ دور کردن از درخت . (منتهی الا...
-
خضد
لغتنامه دهخدا
خضد. [ خ َ ] (ع مص ) شکستن چوب اعم از آنکه خشک باشد یا تر، بنوعی که از هم جدا نگردد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || خمانیدن شتر و دوتا کردن گردن شتر دیگر را. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). من...
-
پوست باز کردن
لغتنامه دهخدا
پوست باز کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) کندن پوست حیوان یا میوه و درخت و دانه و جز آن . پوست کندن . پوست کردن . سلخ (در حیوان ). (دهار). تقشیر . ادم . جزر. (دهار). سلوخ . قشر. لحی .تلاحی . لحو. (منتهی الارب ). التحاء. (تاج المصادر). سحج . قرم . شصب . سب...
-
پیراستن
لغتنامه دهخدا
پیراستن . [ ت َ ] (مص ) مقابل آراستن . پیرایستن . کم کردن از چیزی برای زینت و خوش آیند شدن و زیبا گشتن چون پیراستن موی سر و درخت و جز آن . پیرایش کردن . نازیبا دور کردن . (شرفنامه ). تنقیح . تهذیب . زینت کردن با کاستن نه افزودن که آرایش باشد. کم کردن...