کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشنود کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشنود کردن
لغتنامه دهخدا
خشنود کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راضی کردن . خوشحال کردن . اِعتاب . (یادداشت بخط مؤلف ).تَرضیَه . اِرضاء. (تاج المصادر بیهقی ) : بفرمود صاحب نظر بنده راکه خشنود کن مرد درمنده را. سعدی (بوستان ).و بنعمت بیکران خشنود کردند. (گلستان سعدی ).چندان ...
-
واژههای مشابه
-
خشنود شدن
لغتنامه دهخدا
خشنود شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) راضی شدن . رضوان . (یادداشت بخط مؤلف ). تَرَضّی . (از زوزنی ): تراضی ؛ از یکدیگر خشنود شدن . (زوزنی ). || قانع شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
خورسند کردن
لغتنامه دهخدا
خورسند کردن . [ خوَرْ / خُرْ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرسند کردن . شاد کردن . خشنود کردن .(یادداشت مؤلف ). || قانع و راضی کردن .
-
ترضی
لغتنامه دهخدا
ترضی . [ ت َ رَض ْ ضی ] (ع مص ) خشنودی کردن پس از جهد. (تاج المصادر بیهقی ). خشنود شدن . (زوزنی ). خشنود کردن . (آنندراج ). خواستن خشنودی کسی را و خشنود کردن .(منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء). خواستن رضای کسی را. (از المنجد) ( از اقرب الموارد). و در اس...
-
تأنن
لغتنامه دهخدا
تأنن .[ ت َ ءَن ْ ن ُ ] (ع مص ) تأنین . خشنود کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راضی کردن . (از قطر المحیط).
-
ارضاء
لغتنامه دهخدا
ارضاء. [ اِ ] (ع مص ) خشنود کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). ترضیه . (مجمل اللغة). دادن چیزی که خشنود کند. (منتهی الأرب ). || اقناع .
-
خسته داشتن
لغتنامه دهخدا
خسته داشتن . [ خ َ ت َ / ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) ملول کردن . ناشاد کردن . خشنود نکردن : پیام ما که رساند بخدمتش که رضارضای اوست اگر خسته دارد ار خشنود.سعدی .
-
خرم کردن
لغتنامه دهخدا
خرم کردن . [ خ ُرْ رَ ک َ دَ ](مص مرکب ) شاد کردن . خشنود و خوش کردن : بیا تا که دل شاد و خرم کنیم روان را بنخجیر بی غم کنیم .فردوسی .
-
استرضاء
لغتنامه دهخدا
استرضاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خواستن از کسی تا خشنود کند او را. (منتهی الارب ). خشنود کردن خواستن . (زوزنی ). || طلب خوشنودی کردن . خواستن خشنودی کسی را. (منتهی الارب ). خوشنودی خواستن . (وطواط) (غیاث ). رضامندی خواستن . (غیاث ). || خوشنود کردن . (تاج ...
-
مرضاة
لغتنامه دهخدا
مرضاة. [ م َ ] (ع مص ) خشنود گردیدن . (منتهی الارب ). خشنود شدن و پسندیدن . (دهار). خشنود گردیدن و پسند کردن چیزی را و قناعت کردن . (آنندراج ). || (اِمص ) مرضات . خشنودی . (دهار). در مقابل سخط و خشم . (از اقرب الموارد). رضا [ رِ / رُ ] . رضوان [ رِ /...
-
دلخوش کردن
لغتنامه دهخدا
دلخوش کردن . [ دِ خوَش / خُش ک َ دَ ] (مص مرکب ) شادمان کردن . تسلی دادن و شادمان ساختن . (ناظم الاطباء). دلشاد کردن . || راضی و خشنود و قانع کردن : به انعام خودم دلخوش کن این بارکه انعام تو بر من هست بسیار.نظامی .
-
اکتنات
لغتنامه دهخدا
اکتنات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فروتنی کردن . || خشنود بودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
راضی کردن
لغتنامه دهخدا
راضی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرسند و شادمان کردن . (ناظم الاطباء). مسرور کردن . خشنود ساختن . || قانع کردن . وادار بقبول کردن . قبولانیدن : همگنان را راضی کردم مگر حسود را.(گلستان ).مرا ببند تو دوران چرخ راضی کردولی چه سود که سر رشته در رضای تو ...