کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشنشار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشنشار
لغتنامه دهخدا
خشنشار. [ خ َ ش َ ] (اِ) خشنسار. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) : و ان شئنا حثثنا الطیرمن حافاتها زمراًخشنشاراً وتجاما تری بوجوهها غرراً. ابونواس (دیوان ص 205).کانها مطعمة فاتهابین السباقین خشنشار.ابونواس (دیوان ص 195).
-
جستوجو در متن
-
خثنشار
لغتنامه دهخدا
خثنشار. [ خ َ ث َ ] (اِ) مرغی است آبی و تیره گون میان سرش سفید و بزرگ و بعضی میانه باشد. خشنشار .
-
شخنشار
لغتنامه دهخدا
شخنشار. [ ش َ خ َ ] (اِ) نام مرغی است آبی و تیره گون و میان سر او سفید میباشد. (برهان ).مرغی است تیره گون آبی میانه ٔ سرش سپید بزرگ بود و بعضی میانه . (اوبهی ). ظاهراً کلمه مقلوب خشنشار و خشنسار است و رشیدی گوید اصح خشیسار است . (حاشیه ٔ برهان چ معین...
-
خشیشار
لغتنامه دهخدا
خشیشار. [ خ َ] (اِ) نوعی از مرغابی بزرگ سیاه رنگ باشد که در میان سرش خال سفیدی هست . (برهان قاطع). در حاشیه ٔ برهان قاطع آمده : مصحف خشنشار و خشینسار است : پیاده همی شد ز بهر شکارخشیشار دید اندر آن مرغزار.فردوسی (از شرفنامه ٔ منیری ).