کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشتی
لغتنامه دهخدا
خشتی . [ خ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان چناررود بخش آخوره شهرستان فریدن . واقع در چهل و پنج هزارگزی جنوب خاوری آخوره . این ده در کوهستان قرار دارد و محلی است سردسیر. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت وراه مالرو است . (از فرهنگ جغرا...
-
خشتی
لغتنامه دهخدا
خشتی . [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان علامرودشت بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در صدهزارگزی خاور کنگان و 8 هزارگزی شمال راه مالرو اشکنان به پس رودک . این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری . آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات و پیاز و تنب...
-
خشتی
لغتنامه دهخدا
خشتی . [ خ ِ ] (ص نسبی ) از خشت کرده . از خشت ساخته شده . از خشت فراهم آمده . (یادداشت بخط مؤلف ). || چهارگوش ،به اندازه ٔ خشت . (یادداشت بخط مؤلف ). || خشتی یا خال خشتی در بازی ورق . آن ورقی است که در وی خالهای مربع است . (یادداشت بخط مؤلف ). || ...
-
واژههای مشابه
-
زالخان خشتی
لغتنامه دهخدا
زالخان خشتی . [ ن ِ خ ِ ] (اِخ ) از خانها و امرای فارس در اواخر عهد زندیه است . رجوع به ذیل زین العابدین کوهمره ای بر مجمل التواریخ ص 286 چ مدرس رضوی شود.
-
پل خشتی
لغتنامه دهخدا
پل خشتی . [ پ ُ ل ِ خ ِ] (اِخ ) نام محلی در جنوب یارم تپه در ساروترکمان .
-
خشتی به خیر گذاشتن
لغتنامه دهخدا
خشتی به خیر گذاشتن . [ خ ِ ب ِ خ َ/ خ ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بنای خیر کردن مانند ساختن آب انبار و پل و جز آن . (از ناظم الاطباء). عمارتی مثل آب انبار و مهمانسرا و کاروانسرا و خانقاه و مسجد ومانند آن در راه خدا ساختن . (آنندراج ) : خشتی بخیر چون خم می...
-
جستوجو در متن
-
سباغ
لغتنامه دهخدا
سباغ . [ س ِ ] (اِ) نانخورش و معرب آن صباغ باشد. (برهان ) (رشیدی ). || خانه ای که از خشت پوشیده باشد. || دیوار خشتی . (ناظم الاطباء).
-
کوت
لغتنامه دهخدا
کوت . (اِخ ) شهری بوده است از آشور به مسافت 15میلی شمال شرقی بابل و در آنجا خشتی از زمان نبوکدنصر باقی است و اسم این شهر بر آن نوشته شده است . (از قاموس کتاب مقدس ).
-
یک نبش
لغتنامه دهخدا
یک نبش . [ ی َ / ی ِ ن َ ] (ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، آجر یا خشتی که یک سوی قطر آن صاف و هموار و بی شکستگی باشد. (یادداشت مؤلف ). مقابل دونبش ، که دو سوی آن صاف و هموار است .
-
چارگاه
لغتنامه دهخدا
چارگاه . (اِ مرکب ) قلب چراگاه . (آنندراج ) : به خشتی نقش صد اژدر نمودی مقام چارگاه خر نمودی .فوقی (در تعریف نقاشی فرهاد از آنندراج ).
-
خشت زر
لغتنامه دهخدا
خشت زر. [ خ ِ ت ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خشتی که از طلا ساخته شده است . کنایت از آفتاب است . (از انجمن آرای ناصری ) (از برهان قاطع).
-
نگه انداز
لغتنامه دهخدا
نگه انداز. [ ن ِ گ َه ْاَ ] (اِ مرکب ) عبارت است از آن قدر مسافت که نگاه تا به منتهای آن تواند رسید. (آنندراج ) : من و نظاره ٔ خشتی که از بیگانه خوئی هادر آغوش است و دور از یک نگه انداز می آید.بیدل (از آنندراج ).
-
خشت خام
لغتنامه دهخدا
خشت خام . [ خ ِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خشت ناپخته . مقابل آجر. خشتی که از قالب بدرآمده باشد و در کوره برای پختن قرار نداده باشند، لَبِن : آنچه در آینه جوان بیندپیر درخشت خام آن بیند.