کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خس به دهن گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خس به دهن گرفتن
لغتنامه دهخدا
خس به دهن گرفتن . [ خ َ ب ِ دَ هََ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خس به دندان گرفتن . رجوع به خس بدندان گرفتن شود.
-
واژههای مشابه
-
خس خس
لغتنامه دهخدا
خس خس . [ خ ُ خ ُ] (اِ صوت ) کلمه ای که پیاپی با لحنی خاص گویند ایستادن مرغ را تا او را بگیرند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خس شیشه
لغتنامه دهخدا
خس شیشه . [ خ َ س ِ شی ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خسی که در سبد بر اطراف اوساط شیشه ها گذارند تا با هم خورده شکسته نشوند. (آنندراج ) . خس و پنبه و خرده کاه که بین شیشه یا ظرفهای چینی گذارند که در صورت برخورد شیشه بهم یا ظرفهای چینی بهم شکست...
-
خس البری
لغتنامه دهخدا
خس البری . [ خ َس ْ سُل ْ ب َرْ ری ی ] (ع اِ مرکب ) کاهو بیابانی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خس الحمار
لغتنامه دهخدا
خس الحمار. [ خ َس ْ سُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) شنگار. شنجار. (منتهی الارب ). بقلةالیهودیه و قسمی از آن که دشتی باشد ضُنخُس نام دارد، انقلیا. حمیرا. خالوما. قالقس نوع کبیر شنجار. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خس ء
لغتنامه دهخدا
خس ء. [ خ َس ْءْ ] (ع مص ) راندن سگ و دور کردن آن . || دور شدن سگ و رفتن آن . || خیره شدن چشم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خس پذیر
لغتنامه دهخدا
خس پذیر. [ خ َ پ َ ] (نف مرکب ) جمع کننده ٔ خس و خاشاک بدور خود : تا چند خس پذیری آخر نه کهربایی .خاقانی .
-
خس پرور
لغتنامه دهخدا
خس پرور. [ خ َ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) آنکه مردم پست و دون را پرورش می نماید و حمایت می کند. (ناظم الاطباء) : نه خسرو شد آن کس که خس پرور است خسی دیگر و خسروی دیگر است .نظامی .
-
خس طبع
لغتنامه دهخدا
خس طبع. [ خ َ طَ ] (ص مرکب ) آنکه طبع پست دارد. پست طبیعت . بی اصل : خس طبع را چه مال دهی و چه معرفت بی دیده را چه میل کشی و چه طوطیا.خاقانی .
-
خس کشی
لغتنامه دهخدا
خس کشی . [ خ َ ک َ / ک ِ ](حامص مرکب ) حمل خاشاک و خاکروبه . (ناظم الاطباء).
-
خس نهاد
لغتنامه دهخدا
خس نهاد. [ خ َ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) پست طبیعت . آنکه نهاد پست دارد. دون صفت . دون طبیعت : خاقانی اگر نه خس نهادی خوش باش گام از سر کام در نهادی خوش باش هر چند بناخوشی فتادی خوش باش پندار در این دور نزادی خوش باش .خاقانی .
-
چاه خس پوش
لغتنامه دهخدا
چاه خس پوش . [ هَِ خ َ ] (اِ مرکب ) چاهی که سرش بخس و خاشاک پنهان گردیده باشد. (آنندراج ) : بدور خط از آن چاه زنخدان بیش میلرزم ز آسیب چه خس پوش بر جان بیش میلرزم .صائب (از آنندراج ).
-
خس در چشم افتادن
لغتنامه دهخدا
خس در چشم افتادن . [ خ َ دَ چ َ / چ ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) خس و خاشاک بچشم رفتن . کثافت و گرد بچشم رفتن ، قَذی .
-
خس و خار
لغتنامه دهخدا
خس و خار. [ خ َ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خس و خاشاک ، آشغال . || تیغ. خار. شوک : وین گل و لاله ٔ خاکی که همی رویدبا گل دانش پیشت خس وخارستی . ناصرخسرو.تن درختی است خرد بار و دروغ و مکرخس و خار است حذر کن ز خس و خارش .ناصرخسرو.