کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خسیسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خسیسی
لغتنامه دهخدا
خسیسی . [ خ َ ] (حامص ) فرومایگی . پستی . رذالت . حقارت . خست . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
خصیصی
لغتنامه دهخدا
خصیصی . [خ ِص ْ صی صا ] (ع مص ) مصدر دیگریست برای «خصیصاء» و «خص » رجوع به «خص » و «خصیصاء» در این لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
زیبانویس
لغتنامه دهخدا
زیبانویس . [ ن ِ ] (نف مرکب ) زیبانویسنده . خوشنویس . که نیکو و خوش نویسد : مبادا بهره مند ازوی خسیسی بجز خوشخوانی و زیبانویسی .نظامی .
-
سفلگی
لغتنامه دهخدا
سفلگی . [ س ِ ل َ / ل ِ ] (حامص ) خسیسی . مقابل رادی : وگر سفلگی برگزینی و رنج گزینی برین خاک آکنده گنج . فردوسی .چون علم و جهل ودلیری و بددلی و رادی و سفلگی و حلیمی و تندی ... (کشف المحجوب ).هر کرا نعمت و مال آمد و جاه سفلگی رابعهم کلبهم است .خاقانی...
-
چراغپایه بازی
لغتنامه دهخدا
چراغپایه بازی . [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) ایستادن بُز روی دو پای خود در نتیجه ٔ تعلیم و بازی کردن . ایستادن بعضی حیوانات روی دو پا و بازی درآوردن : آن خداونده ٔ بز مرد خسیسی است از بهر شکم آن بزک را چگونه چراغپایه بازی آموخته است . (کتاب م...
-
طعن زدن
لغتنامه دهخدا
طعن زدن . [ طَ زَ دَ ] (مص مرکب ) سرزنش کردن . نکوهش کردن : زده کنگرش طعنها بر فلک رسیده سر تیغ او بر ملک . فردوسی .در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و میلی کشد... بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندر این موافقت کنند و طعنی نزنند. (تاری...
-
کاسه و کوزه
لغتنامه دهخدا
کاسه و کوزه . [ س َ / س ِ وُ زَ / زِ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) اثاث البیت . (آنندراج ). کاسه کوزه : کاسه و کوزه ٔ افلاک شکستن داردچند بیهوده دل اهل هنررا شکند. صائب .ای کز سر سبلتت رئیسی پیداست از کاسه و کوزه ات خسیسی پیداست گر در شب دیجور نقاب اندازی...
-
گران سر
لغتنامه دهخدا
گران سر. [ گ ِ س َ ] (ص مرکب ) متکبر و مُدمّغ. (از برهان ). کنایه از جاهل و متکبر. (آنندراج ) : اگر خسیسی بر من گران سر است رواست که او زمین کثیف است و من سماء سنا. خاقانی . || صاحب لشکر و سپاه انبوه که او را سپه سالار نیز خوانند. (برهان ). || مست . ...
-
خسیس
لغتنامه دهخدا
خسیس . [ خ َ ] (ع ص ) ناکس . فرومایه . (دهار) (زمحشری ) (منتهی الارب ). لئیم . دون همت . پست . بدسرشت . سبک مایه . حقیر. (ناظم الاطباء). رذل . دنی . حقیر. دون . دنیه . ضد شریف . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خِساس . اَخِسّاء : سه حاکمکند اینجا یکباره همه...
-
غادر
لغتنامه دهخدا
غادر. [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غدر. بی وفا. غدار. مرد بی وفا. (منتهی الارب ). غِدّیر. (تاج العروس ). غُدَر. و یقال فی شتم الرجل یا غُدَر؛ ای یا غادر. (اقرب الموارد). غُدور. (تاج العروس ). یا مَغدَر و یا مَغدِر و یا ابن مَغدَر؛ ای یا غادر. و هو مما ...
-
خوشخوان
لغتنامه دهخدا
خوشخوان . [ خوَش ْ / خُش ْ خوا / خا ] (نف مرکب ) سرودگوی . مغنی . آوازه خوان نیکو. (ناظم الاطباء). خوش صدا. خوش آواز. خنیاگر. خوش آوا : مبادا بهره مند از وی خسیسی بجز خوشخوانی و زیبانویسی . نظامی .بساز ای مطرب خوشخوان خوشگوبشعر فارسی صوت عراقی . حافظ...
-
هارپاگون
لغتنامه دهخدا
هارپاگون . [ گُن ْ ] (اِخ ) شخصیت عمده ٔ کمدی خسیس اثر مولیر . هارپاگون شخصیت قابل ستایش خسیسی است که مولیر با آفریدن وی خست را به بهترین وجهی تجسم بخشیده است . لئامت و صرفه جویی وی از چیزهای جزئی ، خشونتش برای برتری ، و ترسش از اینکه مبادا فریبش بده...
-
بهره مند
لغتنامه دهخدا
بهره مند. [ ب َ رَ / رِ م َ ] (ص مرکب ) کامیاب . متمتع و دارای حظ و نصیب . (ناظم الاطباء). برخوردار. محظوظ. بهره ور. صاحب حظ. (یادداشت بخط مؤلف ) : و از عدل و انصاف خود همگنان رابهره مند گردانید. (اسکندرنامه نسخه ٔ سعید نفیسی ).نکردی کسی را چومن بهر...