کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خزینه انبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خزینه انبار
لغتنامه دهخدا
خزینه انبار. [ خ َ ن ِ اَم ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه ، واقع در هفده هزار و پانصدگزی شمال باختری میاندوآب و نه هزار و پانصدگزی باختر ارابه رو بناب به میاندوآب . جلگه ، معتدل ، آب آن اززرینه رود، محصول غلات ، چغ...
-
واژههای مشابه
-
گردنه ٔ خزینه
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ خزینه . [ گ َدَ ن َ ی ِ خ َ ن َ ] (اِخ ) از جمله گردنه های سرحد غرب ایران است . رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 136 شود.
-
هفت خزینه
لغتنامه دهخدا
هفت خزینه . [ هََ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) کنایت از هفت عضو باطن آدمی است که آن معده و جگر و شُش و دل و زَهره و سپرز و گرده باشد. (برهان ). || کنایت از هفت آسمان هم هست . (برهان ).
-
خزینه ٔ حمام
لغتنامه دهخدا
خزینه ٔ حمام . [ خ َ ن َ / ن ِ ی ِ ح َم ْ ما ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) آن آبگیر از حمام که در وی آب گرم باشد و گاه بر آبگیر آب سرد هم اطلاق کنند. (ناظم الاطباء).
-
خزینه خانه
لغتنامه دهخدا
خزینه خانه . [ خ َ ن َ / ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محل خزینه ، گنج خانه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خزینه دار
لغتنامه دهخدا
خزینه دار. [ خ َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) گنجور. خزان . خازن . خزانه دار. (یادداشت بخط مؤلف ) : خزینه دار خدایند و سرهای خدای همی به ما برسانندکاهل اسراریم . ناصرخسرو.بفرمود تا وی را در بهشت برند و هفت هزار سال خزینه دار بهشت بود. (قصص الانبیاء ص 8). ...
-
خزینه داری
لغتنامه دهخدا
خزینه داری . [ خ َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل خزینه دار. نگاهداری خزینه . حفظ خزینه : امیران گردنکش با همت بلند همه از آن بوده اند که سخن را خزینه داری کرده اند. (تاریخ بیهقی ).خزینه داری میراث خوارگان کفر است .حافظ.
-
جستوجو در متن
-
نهان دان
لغتنامه دهخدا
نهان دان . [ ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) داننده ٔ پنهانی ها و اسرار و بواطن . عالم الغیب . غیب دان . آگاه از کنه و حقایق امور : کیخسرو آرش کمان شاه جهانبان چون پدراسکندر آتش سنان خضر نهان دان چون پدر. خاقانی .|| (اِ مرکب ) انبار. جای ذخیره . خزینه و هر جا...
-
گنجینه
لغتنامه دهخدا
گنجینه . [ گ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) منسوب به گنج . رجوع به گنج شود. || جای گنج . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خِزینه . خِزانه . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ). سَهوة. قِیلّد. قَیطون . لُحَیزاء. مِخدَع . مَخزَن . مَفتَح . مِقلاد. (م...
-
ساوه
لغتنامه دهخدا
ساوه . [ وَ ] (اِخ ) شهر قدیم مرکز شهرستان ساوه است . این شهر در 50 درجه و 18 دقیقه ٔ طول شرقی گرینویچ و 35 درجه و یک دقیقه ٔ عرض شمالی در ارتفاع 960 متر در 140 کیلومتری جنوب باختر تهران و 90 هزارگزی شمال باختر قم واقع گردیده است . موقعیت طبیعی شهر ج...
-
تنیس
لغتنامه دهخدا
تنیس . [ ت ِن ْ نی ] (اِخ ) شهری است به جزیره ای از جزایر بحر روم قریب دمیاط، و ثیاب فاخره را بدان نسبت دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).شهری است [ بمصر ] میان دریای تنیس بر جزیره ای و ایشان را کشت و برز نیست و از وی جامه ٔ صوف و کتان خیزد با قیمت بسی...
-
بنگاه
لغتنامه دهخدا
بنگاه . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) مرکب از: بن + گاه (ادات مکان ). (از حاشیه ٔبرهان چ معین ). منزل و مکان . (برهان ) (آنندراج ). منزل . مسکن . جای باش . (فرهنگ فارسی معین ) : بر آب فرات است بنگاه من وز آنجا بدین بیشه بد راه من . فردوسی .و جهودان را نشاید که ...
-
نهفت
لغتنامه دهخدا
نهفت . [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ] (ن مف ، اِ) پنهان . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). پوشیده . (برهان قاطع). پنهان کرده . (رشیدی ). مکتوم . مستور. نهفته : به خراد برزین جهاندار گفت که این نیست بر مرد دانا نهفت . فردوسی...