کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خریم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خریم
لغتنامه دهخدا
خریم . [ خ َ ] (ع ص ) بی باک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خریم
لغتنامه دهخدا
خریم . [ خ ُ رَ ] (اِخ ) ابن فاتک بن الاخرم . او را خریم بن اخرم بن شدادبن عمروبن فاتک اسدی ، مکنی به ابوایمن و ابویحیی نیز می گویند. مسلم و بخاری و دارقطنی و غیر اینها می گویند او را صحبتی با پیغمبر بوده است بخاری در تاریخ خود می آورد که او بدر را د...
-
خریم
لغتنامه دهخدا
خریم . [ خ ُ رَ ] (اِخ ) نام آبی است در نزدیکی قادسیه . (از معجم البلدان یاقوت ).
-
خریم
لغتنامه دهخدا
خریم . [ خ ُ رَ ] (اِخ ) نام کتلی است میان بدر و مدینه که آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله دروقت رجوع به آنجا عبور فرمودند. (از منتهی الارب ).
-
خریم
لغتنامه دهخدا
خریم . [ خ ُ رَ] (اِخ ) ابن اوس بن حارثةبن لام طائی صحابی بود. ابن ابی حثیمه و بزار و ابن شاهین از طریق محمدبن منهب نقل کردند که او گفت : خریم بن اوس نقل کرد که در نزد رسول اﷲ بود و عباس به رسول خدا گفت من قصد دارم تا ترامدح کنم پیغمبر گفت بیاور مدح ...
-
خریم
لغتنامه دهخدا
خریم . [خ ُ رَ ] (اِخ ) ابن ایمن صحابی بود. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
خریم الناعم
لغتنامه دهخدا
خریم الناعم . [ خ ُ رَ مُن ْ نا ع ِ ] (اِخ ) خریم بن خلیفةبن حارث بن خارجة غطفانی مری از عربان بود و در تنعم به او مثال می زنند و می گویند «انعم من خریم » او بروزگار حجاج می زیست . (از اعلام زرکلی چ 2 ج 2 ص 348).
-
جستوجو در متن
-
خریمی
لغتنامه دهخدا
خریمی . [ خ ُ رَ ] (ص نسبی ) این کلمه منسوب به خریم است و آن نام مردی است . (از انساب سمعانی ).
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب .[ ح ُ ب َ ] (اِخ ) ابن نعمان اسدی . از انس بن مالک و خریم ، یا ایمن بن خریم روایت دارد عبدالغنی بن سعید گوید: مناکیری داشته است . ذهبی در میزان الاعتدال در ترجمه ٔ زیادبن ابی رقاد هر دو را ذکر کرده و سپس در المشتبه میان این دو تفکیک کرده گوید: ...
-
خرور
لغتنامه دهخدا
خرور. [ خ َرْ وَ ] (ص مرکب )راننده ٔ خر. برنده ٔ خر. خرکچی . خربنده : سواری تو و ما همه بر خریم هم از خروران در هنر کمتریم .فردوسی .
-
خریمی
لغتنامه دهخدا
خریمی . [خ ُ رَ ] (اِخ ) اسحاق بن حسان بن قوصی ، مکنی به ابویعقوب از شاعران دولت عباسی بود. ابوبکر خطیب در تاریخ خود می گوید ابویعقوب شاعر معروف به خریمی از خراسان بود و از ابناء سغد و به خریم بن عامر مری میرسید و به نام او هم منسوب است ولی بعد به بغ...
-
جریر
لغتنامه دهخدا
جریر.[ ج َ ] (اِخ ) ابن اوس بن حارثه طائی . از صحابه است . ابوعمر گوید: او با برادر خود خریم بر پیغمبر(ص ) واردشد. و این جریر همان کسی است که معاویه از وی پرسید، سید و بزرگ شما کیست ؟ او در جواب گفت کسی است که به دوریشان و سائلان ما بخشش کند و از ناد...
-
خریمی
لغتنامه دهخدا
خریمی .[ خ ُ رَ ] (اِخ ) محمدبن سعیدبن عمروبن خریم دمشقی خریمی ، مکنی به ابویحیی از دمشقیان بود او از هشام بن عمار و عبدالرحمن بن ابراهیم و جز این دو حدیث شنید واز او احمدبن عبدالوهاب بن محمد صابونی و ابوعلی حسن بن منیر دمشقی حدیث نقل کردند. (از انسا...