کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرید و فروش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرید و فروش کردن
لغتنامه دهخدا
خرید و فروش کردن . [ خ َ دُ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تجارت کردن . بازرگانی کردن . سوداگری کردن . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
گران خرید
لغتنامه دهخدا
گران خرید. [ گ ِ خ َ ] (ص مرکب ) مقابل ارزان خرید. آنچه به بهای بسیار خریده شود.
-
ارزان خرید
لغتنامه دهخدا
ارزان خرید. [ اَ خ َ ] (ن مف مرکب ) چیزی بقیمت ارزان خریده . مقابل گران خرید.
-
خوش خرید
لغتنامه دهخدا
خوش خرید. [ خوَش ْ / خُش ْ خ َ ] (ص مرکب ) نقدمعامله کن . نسیه نخر. که دستادست خرد. (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
بساطی
لغتنامه دهخدا
بساطی . [ ب ِ ] (ص نسبی ، اِ) خرده فروش و خرازی فروش . (ناظم الاطباء).
-
قربق
لغتنامه دهخدا
قربق . [ ق ُ ب َ ] (معرب ، اِ) دکان تره فروش . || دکان می فروش . (منتهی الارب ). دکان بقال . و آن معرب کربه (کلبه ٔ) فارسی است . (از اقرب الموارد).
-
شیرینی فروشی
لغتنامه دهخدا
شیرینی فروشی . [ ف ُ ] (حامص مرکب ) قنادی . شغل و عمل شیرینی فروش . کار شیرینی فروش . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) دکان شیرینی فروش . قنادی . دکان قنادی . (یادداشت مؤلف ).
-
مبل فروشی
لغتنامه دهخدا
مبل فروشی . [ م ُ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل مبل فروش . || (اِ مرکب ) محل کار مبل فروش . دکان مبل فروش . جائی که در آن مبل فروشند.
-
چربش فروش
لغتنامه دهخدا
چربش فروش . [ چ َ ب ِ ف ُ ] (نف مرکب ) چربی فروش . چربوفروش . روغن فروش . فروشنده ٔ انواع چربی ها : ترازوی چربش فروشان برنگ بود چرب و چربی ندارد بسنگ .نظامی .
-
ممکر
لغتنامه دهخدا
ممکر. [ م ُ م َک ْ ک ِ ] (ع ص ) تاجر خرده فروش و عدل فروش و پیش خر. (ناظم الاطباء). || نگاهدارنده ٔ غله تا به گرانی بفروشد. (از منتهی الارب ). و رجوع به تمکیر شود.
-
عصاب
لغتنامه دهخدا
عصاب . [ ع َص ْ صا ] (ع ص ) ریسمان بر و ریسنده . (از منتهی الارب ). ریسمان گر و ریسنده . (آنندراج ). بسیار ریسنده . (ناظم الاطباء). غزّال . (اقرب الموارد). || ریسمان فروش . (ناظم الاطباء). گلابه ریسمان فروش . (دهار). || کلاه فروش . (ملخص اللغات حسن خ...
-
زیات
لغتنامه دهخدا
زیات . [ زَی ْ یا ] (ع ص ) این انتساب مربوط به عمل روغن زیتون است . (از انساب سمعانی ). زیت فروش . روغن زیتون فروش . زیت گر. آنکه روغن زیتون گیرد و یا فروشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سوداگر روغن زیتون . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماد...
-
فروش
لغتنامه دهخدا
فروش . [ف ُ ] (اِمص ) فروختن . (آنندراج ). بجای اسم مصدر در این معنی به کار رود. مقابل خرید. فروخت و مبادله ٔ چیزی به پول نقد. (از ناظم الاطباء). || (نف مرخم ) فروشنده . (آنندراج ). در این معنی مخفف فروشنده است و همواره بصورت ترکیب و مزید مؤخر بکار ...