کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اجتزاف
لغتنامه دهخدا
اجتزاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص )بدون کیل و وزن خریدن . چَکی خریدن . بگزافه خریدن .
-
خریدنی
لغتنامه دهخدا
خریدنی . [ خ َ دَ ] (ص لیاقت ) قابل خریدن . درخور خریدن . لایق خریدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
یک جایی
لغتنامه دهخدا
یک جایی . [ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) یک جا. کلاً. تماماً. همه را با هم . (یادداشت مؤلف ).- یک جایی خریدن ؛ یک جا و تمام و کلی خریدن چیزی : آذوقه ٔ سال را یک جایی می خرند. (یادداشت مؤلف ).
-
تلو
لغتنامه دهخدا
تلو. [ ت َل ْوْ ] (ع مص ) خریدن بچه ٔ استر. (ناظم الاطباء). کره قاطر خریدن . (از اقرب الموارد).
-
اطناء
لغتنامه دهخدا
اطناء. [ اِطْ طِ ] (ع مص ) اطناء درخت ؛ فروختن آن . || خریدن درخت . ضد است . (از اقرب الموارد). خریدن درخت . (از متن اللغة).
-
ارزانیدن
لغتنامه دهخدا
ارزانیدن . [ اَ دَ ] (مص ) بقیمت درآوردن . || بقیمت کم خریدن . ارزان خریدن .
-
پیش خر
لغتنامه دهخدا
پیش خر. [ خ َ ] (نف مرکب ) که پیش خرد. که قبل از فرا رسیدن موعد بخریدن متاعی پردازد. || (مص مرخم ،اِ مرکب )پیش خریدن . خریدن چیزی قبل از آنکه موعد فروش فرا رسد. پیش خرید. خریدن چیزی پیش از مهیا شدن آن چیز.
-
نسیه بردن
لغتنامه دهخدا
نسیه بردن . [ ن َس ْ / ن ِس ْ ی َ / ی ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) متاعی را به مهلت خریدن . قسطی خریدن . متاعی رابردن و قیمتش را بعداً پرداختن . مقابل نقد خریدن .
-
استیماء
لغتنامه دهخدا
استیماء. [ اِ ] (ع مص ) استئماء. پرستار گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). بکنیزکی گرفتن . برده و یسیر خریدن . کنیزک گرفتن . کنیزک خریدن . (زوزنی ).
-
زدونتن
لغتنامه دهخدا
زدونتن . [ زَ ن ِ ت َ ] (هزوارش ، مص ) بلغت زند و پازند بمعنی خریدن باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). به لغت زند خریدن . (ناظم الاطباء).هزوارش «زدونیتن » «- نتن » ، پهلوی «خریتن » خریدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
مواصفة
لغتنامه دهخدا
مواصفة. [ م ُ ص َ ف َ ] (ع مص ) فروختن یا خریدن چیزی را به صفت به غیر رؤیت . بیعالمواصفة. (منتهی الارب ). فروختن و یا خریدن چیزی را به تعریف و توصیف بدون دیدن ، و آن را بیعالمواصفة گویند. (ناظم الاطباء). خریدن چیزی با وصف بی دیدن . (یادداشت مؤلف )....
-
استباء
لغتنامه دهخدا
استباء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اسیر گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). برده گردانیدن . (منتهی الارب ). سبی . (زوزنی ). || دل بردن . (منتهی الارب ). || خریدن می را. خریدن شراب را. خمر خریدن از بهر خوردن .(تاج المصادر بیهقی ): استباءالخمر. (منتهی الارب ).
-
آبونمان
لغتنامه دهخدا
آبونمان . (فرانسوی ، اِ) نقدی که در ازاء خریدن ماهیانه یا سالیانه ٔ روزنامه و مانند آن پردازند.
-
ابتیاع
لغتنامه دهخدا
ابتیاع . [ اِ ] (ع مص ) خریدن . خریداری . خرید. بازخریدن . || فروش . فروخت .
-
آنتیک خر
لغتنامه دهخدا
آنتیک خر. [ خ َ ] (نف مرکب ) آنکه حرفتش خریدن آنتیک است .