کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خروف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خروف
لغتنامه دهخدا
خروف . [ خ َ ] (اِخ ) نام جد صدقةبن خروف . (از انساب سمعانی ).
-
خروف
لغتنامه دهخدا
خروف . [ خ َ ] (ع اِ) بره ٔ نر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ذَکَر از اولاد ضأن . (یادداشت بخط مؤلف ): ج ، اَخْرِفة، خِرفان ، خُرفان : بچه ٔ گوسفند را تا چهارماهه و قوی تر در مجموع حالات اگر از میش بود و نر با...
-
واژههای مشابه
-
ابن خروف
لغتنامه دهخدا
ابن خروف . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن محمدبن علی حضرمی اشبیلی . وفات 610 یا 609 هَ .ق . عالم نحوی معروف . کتاب سیبویه و جمل زجاجی را شرح کرده است .
-
ابن خروف
لغتنامه دهخدا
ابن خروف . [ اِن ُ خ َ ] (اِخ ) ضیاءالدین ابوالحسن علی بن محمد قیسی قرطبی شاعر. وفات او بحلب در 603 هَ .ق . بوده است .
-
خروف البحر
لغتنامه دهخدا
خروف البحر. [ خ َ فُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) قسمی ماهی . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
خرفان
لغتنامه دهخدا
خرفان . [ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ خروف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). رجوع به خروف شود.
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) کنیت ابن خروف . رجوع به ابن خروف ابوالحسن علی بن محمد حضرمی ... و رجوع به ابن خروف ضیاءالدین ابوالحسن علی بن محمد قیسی ... شود.
-
نظام الدین
لغتنامه دهخدا
نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمد، معروف به ابن خروف . رجوع به ابن خروف و ریحانة الادب شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد قیسی قرطبی شاعر، ملقّب به ضیاءالدین و مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن خروف . رجوع به ابن خروف (ضیاءالدین ابوالحسن ...) شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن خروف ، علی بن محمدبن یوسف بن مسعود قیسی قرطبی ، شاعر، ملقب به نظام الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن خروف . رجوع به ابن خروف (ضیأالدین ابوالحسن ...) و علی بن محمدبن یوسف بن ... شود.
-
ضیاءالدین
لغتنامه دهخدا
ضیاءالدین . [ ئُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن خروف ضیاءالدین ابوالحسن قیسی شود.
-
خروفی
لغتنامه دهخدا
خروفی . [خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به خروف . (از انساب سمعانی ).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن خروف ، علی بن محمدبن علی بن محمد حضرمی رندی اشبیلی اندلسی ، مشهور به ابن خروف و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی اشبیلی (ابن محمدبن علی بن ...) شود.