کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خروشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خروشیدن
لغتنامه دهخدا
خروشیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) بانگ زدن . فریاد کردن . هرا کشیدن . غریدن . داد کشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). وَعْوَعة. (منتهی الارب ) : بتاراج و کشتن نهادند روی برآمد خروشیدن های و هوی . فردوسی .ز صندوق پیلان ببارید تیربرآمد خروشیدن داروگیر. فردوسی .خروش...
-
جستوجو در متن
-
خروشیدگی
لغتنامه دهخدا
خروشیدگی . [ خ ُ دَ / دِ ] (حامص ) عمل خروشیدن . حالت خروشیدن .
-
خرئوس
لغتنامه دهخدا
خرئوس . [ ] (مص ) خروشیدن . این کلمه اوستایی است و خروش و خروشیدن و خروس از آن . (از فرهنگ ایران باستان ص 316).
-
اخروشیدن
لغتنامه دهخدا
اخروشیدن . [ اُ دَ ] (مص ) خروشیدن .
-
هلع
لغتنامه دهخدا
هلع. [ هََ ل َ ] (ع مص ) خروشیدن از ناشکیبائی . (منتهی الارب ). آشکارا جزع کردن . || گرسنه شدن . (از اقرب الموارد).
-
آژیریدن
لغتنامه دهخدا
آژیریدن . [ دَ ] (مص ) هشیار کردن . || بانگ زدن . خروشیدن . || آگاهانیدن . خبردار کردن . خبردار گفتن . اعلام . اعلان . || مهیا ساختن .
-
تلغیط
لغتنامه دهخدا
تلغیط. [ ت َ ] (ع مص ) بانگ و فریاد کردن و خروشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ضأضاءة
لغتنامه دهخدا
ضأضاءة. [ ض َءْ ض َ ءَ ] (ع مص ) خروشیدن در جنگ . ناله و فریاد کردن در جنگ . (منتهی الارب ).
-
خروشیدنی
لغتنامه دهخدا
خروشیدنی . [ خ ُ دَ ] (ص لیاقت ) قابل خروشیدن . قابل ناله و زاری کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
عوهکة
لغتنامه دهخدا
عوهکة. [ ع َ هََ ک َ] (ع مص ) کارزار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). قتال . (اقرب الموارد). || بر زمین زدن و فریاد کردن و خروشیدن . (منتهی الارب ).
-
واده
لغتنامه دهخدا
واده . [ دَ / دِ ] (اِ) اصل و بنا و ماده ٔ هر چیز باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خروشیدن از خودستایی . (برهان ) (آنندراج ). خروش در خودستایی . (ناظم الاطباء).
-
دار و کوب
لغتنامه دهخدا
دار و کوب . [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) امر از داشتن و کوبیدن . داروگیر. بگیرو ببند : برآمد خروشیدن داروکوب درخشیدن خنجر و زخم چوب .فردوسی .
-
عیهکة
لغتنامه دهخدا
عیهکة. [ ع َ هََ ک َ ] (ع مص ) کارزار کردن . (منتهی الارب ). کارزار کردن و بر زمین زدن و فریاد کردن و خروشیدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جنگ و قتال ، و گویند صراع و صیاح . (از اقرب الموارد).
-
گیر و ده
لغتنامه دهخدا
گیر و ده . [رُ دِه ْ ] (اِمص مرکب ، اِ مرکب ) در لغت بگیر و بده . || بمجاز آشوب و همهمه ٔ جنگ : کمان را بفرمود کردن بزه برآمد خروشیدن گیر وده .فردوسی .