کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرم گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرم گشتن
لغتنامه دهخدا
خرم گشتن . [ خ ُرْ رَ گ َ ت َ ](مص مرکب ) شاد شدن . خشنود شدن . خرم شدن : خبر ببهرام رسیده بود کی اپرویز را در دیری پیچیده اند و او خرم گشته بود. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 101).
-
واژههای مشابه
-
حسین خرم
لغتنامه دهخدا
حسین خرم . [ ح ُ س َ ن ِ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) زانوسی مازندرانی خراسانی الاصل . شاعر صوفی معاصر هدایت بود و در مجمع الفصحا او را یاد کرده است . (ذریعه ج 9 ص 292).
-
باغ خرم
لغتنامه دهخدا
باغ خرم . [ غ ِ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) باغی بوده است به خوارزم دریک فرسنگی شهر : و ایشان [ مردم خوارزم ] چون صیدگاهی میرمیدند و گاهی از پس نظر می انداخت [ ند ] ... تا چون بباغ خرم که بر یک فرسنگی شهرست رسیدند سواران تاتار و مردان بأس و نفار... راه از پس ...
-
خرم بگ
لغتنامه دهخدا
خرم بگ . [خ ُرْ رَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در سه هزارگزی باختر نیشابور. این دهکده در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل . آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافی...
-
خرم بو
لغتنامه دهخدا
خرم بو. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش رودبار شهرستان رشت واقع در دوهزارگزی شمال رودبار متصل به قصبه ٔ تکلیم . این ناحیه کوهستانی ، معتدل و مالاریایی است . آب از رود دوگاهه . محصول آن غلات و زیتون و شغل اهالی زراعت و مکاری است . (ا...
-
خرم بهار
لغتنامه دهخدا
خرم بهار. [ خ ُرْ رَ ب َ ] (اِ مرکب ) بهار سرسبز. بهارباطراوت . کنایه از طراوت و سرسبزی است : بیاراست بزمی چو خرم بهارز بس شادمانی گو نامدار. فردوسی .چو دستان که پروردگار من است تهمتن که خرم بهار من است . فردوسی .بیاراست او را چو خرم بهارفرستاد در شب...
-
خرم بهشت
لغتنامه دهخدا
خرم بهشت . [ خ ُرْ رَ ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) بهشت خرم . بهشتی که خرم است . مقصود بهشت معهود است : اگر زو شناسی همه خوب و زشت بیابی بپاداش خرم بهشت . فردوسی .بکوشش بجوییم خرم بهشت خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت . فردوسی .بشادی یکی نامه پاسخ نوشت چوروشن بهار ...
-
خرم پی
لغتنامه دهخدا
خرم پی . [ خ ُرْ رَ پ ِ ] (اِخ ) نام ایستگاهی است میان زنجان و نیک پی خط قزوین -تبریز در 331هزارگزی تهران . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرم ده
لغتنامه دهخدا
خرم ده . [ خ ُرْ رَ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه ، واقع در یک هزاروپانصدگزی شمال شاهین دژ. این دهکده در مسیر ارابه رو شاهین دژ به میاندوآب و در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل . آب آن از زرینه رود و محصولات آن غ...
-
خرم روان
لغتنامه دهخدا
خرم روان . [ خ ُرْ رَ رَ ] (ص مرکب ) شادروان . آنکه روان او شاد است : همیشه بودشاد و خرم روان بی اندوه باشد ز گشت زمان . فردوسی .چنان کاین عروس از درم خرم است بزر بود خرم روان عنصری .خاقانی .
-
خرم شدن
لغتنامه دهخدا
خرم شدن . [ خ ُرْ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شاد شدن . خوش شدن : مخرام و مشو خرم از اقبال و زمانه زیرا که نشد وقف تو این مرکز غبرا. ناصرخسرو.مبادا که فردا بخون منش بگیرند و خرم شود دشمنش . سعدی (بوستان ).هرگز به پنجروزه حیات گذشتنی خرم کسی شود مگر از مو...
-
خرم شیرازی
لغتنامه دهخدا
خرم شیرازی .[ خ ُرْ رَ م ِ ] (اِخ ) اسمش نجفقلی و از یساولان حضوربود و بعد در خدمت شاهزاده صاحبقران میرزا رتبتی حاصل کرد. او در غزل سرایی طبعش سلاستی گرفت و چنانکه رسم تربیت خاقان مغفور بود بهر هفته غزلی تازه بحضور بردی و جایزه یافتی و خشنود بازگشتی ...
-
خرم فضا
لغتنامه دهخدا
خرم فضا. [ خ ُرْ رَ ف َ ] (اِمرکب ) آسمان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : کرده در آن خرم فضا صید گوزنان چند جاشاخ گوزن اندر هوا اینک نگونسار آمده .خاقانی .
-
خرم کردن
لغتنامه دهخدا
خرم کردن . [ خ ُرْ رَ ک َ دَ ](مص مرکب ) شاد کردن . خشنود و خوش کردن : بیا تا که دل شاد و خرم کنیم روان را بنخجیر بی غم کنیم .فردوسی .