کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرمک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرمک
لغتنامه دهخدا
خرمک . [ خ ُ / خ َ م َ] (اِ) خرمهره ، یعنی مهره ای از شیشه ٔ سیاه و سفید وکبود که جهة دفع چشم زخم بر گردن کودکان بندند و خرتک نیز گویند. (از برهان ) (ناظم الاطباء) : ترسم چشمت رسد که سخت خطیری چونکه نبستند خرمکت بگلو بر.منجیک .
-
خرمک
لغتنامه دهخدا
خرمک . [ خ ُرْ رَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در سه هزارگزی جنوب نیشابور. این دهکده در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل . آب از قنات و محصول غلات و شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ا...
-
خرمک
لغتنامه دهخدا
خرمک . [ خ ُرْ رَ م َ ] (اِخ ) نام قصری به نیشابور بروزگار غزنویان . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خرمک
لغتنامه دهخدا
خرمک . [ خ ُرْ رَ م َ ] (ص مصغر) مصغر خرم . (از برهان قاطع) (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
باغ خرمک
لغتنامه دهخدا
باغ خرمک . [ ] (اِخ ) باغی بوده است به نیشابور که در زمان غزنویان از آن نام برده شده است : من فردا به شهر خواهم آمد و بباغ خرمک نزول کرد، تا دانسته آید. اعیان نشابور چون این سخنان بشنودند بیارامیدند... و باغ خرمک را جامه افکندند واستقبال را بسیجیدند....
-
جستوجو در متن
-
خرتک
لغتنامه دهخدا
خرتک . [ خ َ ت َ / ت ُ] (اِ) مهره ٔ الوانی را گویند که بجهت دفع چشم زخم بر بازو و گردن اطفال بندند، و به این معنی بجای تاء قرشت میم هم آمده است . (برهان قاطع). در حاشیه ٔ برهان قاطع این کلمه مصحف «خرمک » آمده است . صاحب انجمن آرای ناصری میگوید این مه...
-
قره بیگ
لغتنامه دهخدا
قره بیگ . [ ق َ رَ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور واقع در 2 هزارگزی شمال باختری قدمگاه . موقع جغرافیایی آن دامنه و معتدل است . سکنه ٔ آن 192 تن . آب آن ازقنات و محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو ...
-
خرم
لغتنامه دهخدا
خرم . [ خ َ ] (اِ) بخاری که از روی آب گرم و زمینهای نمناک برمیخیزد. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). || [ خ ُ / خ َ ]؛ مهره ای باشد از شیشه سیاه و سفید و کبود که برای دفع چشم به دبر اطفال بندند و خرمک مصغر آن است . (انجمن آرای ناصری ) : ترسم چشمت رسد ...
-
خرمهره
لغتنامه دهخدا
خرمهره . [ خ َ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) سفیدمهره باشد که نوعی از بوق است و آنرا در حمامها و آسیاها و بازیگاهها و بتخانه ها و بعضی مصافها می نوازند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).بعربی آنرا ناقوس و بهندی سنگه نامند. (غیاث اللغات ) (آ...
-
چشم زد
لغتنامه دهخدا
چشم زد. [ چ َ / چ ِ زَ ] (اِ مرکب )خرمک که مهره ای بود از آبگینه . (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 275). مهره ای باشد از شیشه ٔ سیاه و سفید و کبود که بجهت دفع چشم زخم بر گردن اطفال بندند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || بمعنی طرفةالعین که بهندی پل گویند. (آنندراج ...
-
بسیجیدن
لغتنامه دهخدا
بسیجیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) بسیچیدن . پسیچیدن . کارها را آراسته و مهیاو آماده کردن . (برهان ). کارسازی کردن و استعداد نمودن . (برهان : بسیجد) (از ناظم الاطباء). ساختن کاری باشد. (لغت فرس اسدی ) (از آنندراج ). بسغدن . (صحاح الفرس ). تهیه و کارسازی کردن...