کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرسنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرسنگ
لغتنامه دهخدا
خرسنگ . [ خ َ س َ ] (اِ مرکب ) سنگ بزرگ سخت گران . (شرفنامه ٔمنیری ). سنگ بزرگ ناتراشیده و ناهموار. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). سنگ بزرگ و کلان . (غیاث اللغات ). جُلمود. جَلْمَد. (از منتهی الارب ). صخره : ندانستی تو ای خر عمر کیج لاک پالانی که با...
-
خرسنگ
لغتنامه دهخدا
خرسنگ . [ خ َ س َ ] (اِخ ) نام یکی از مراتع یا یورت های دره لار است از ده های لاریجان . (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 115). نام گردنه ای است بین رودبار و لار در ایالت طهران . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
صخر
لغتنامه دهخدا
صخر. [ ص َ ] (ع اِ) ج ِ صخرة. رجوع به صَخْرة شود. || سنگ بزرگ . (غیاث اللغات ) (دهار). خرسنگ . تخته سنگ .
-
جلمود
لغتنامه دهخدا
جلمود. [ ج ُ ] (ع اِ) خرسنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) شتران کلانسال . (منتهی الارب ). رجوع به جلمد شود.
-
هرسنگ
لغتنامه دهخدا
هرسنگ . [ هََ س َ ] (اِخ ) یکی از بلوکات لاریجان در جنوب رودخانه ٔ لار. (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 66 و 67). رجوع به خرسنگ شود.
-
سروزن
لغتنامه دهخدا
سروزن . [ س ُ زَ ] (نف مرکب ) شاخ زن . (ناظم الاطباء) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی .ابوالعباس .
-
طایة
لغتنامه دهخدا
طایة. [ ی َ ] (ع اِ) بام . (منتهی الارب ). سطح . (اقرب الموارد). || خشک کردنگاه خرما. (منتهی الارب ). آنجا که خرما گرد کنند. (مهذب الاسماء). || خرسنگ در زمین ریگستان . || زمین که در آن سنگ نباشد. (منتهی الارب ).
-
جلهة
لغتنامه دهخدا
جلهة. [ ج َ هََ ] (ع اِ) خرسنگ مدور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || محله وکرانه ٔ وادی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، جِلاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خرما که با شیر آمیخته شود و آن مسمن بدن است . (منتهی الارب ) (اق...
-
درغانی
لغتنامه دهخدا
درغانی . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به درغان که شهری بوده است به حوالی سمرقند در ساحل جیحون : یکی از جای برجستم چنان شیر بیابانی زئیری برزدم چون شیر بر روباه درغانی . ابوالعباس .که با خرسنگ برناید سروزن گاو درغانی .(یادداشت مرحوم دهخدا).
-
کبج
لغتنامه دهخدا
کبج . [ ک َ ] (ص ) خری بود بریده دم . (لغت نامه ٔ اسدی چ اقبال ص 65).خر بریده دم بود. (لغت فرس ) (فرهنگ جهانگیری ). خر الاغ دم بریده را گویند. (برهان ) (آنندراج ) : ندانستی تو ای خر عمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن پور ترخانی (؟) ابوالعباس...
-
صخرة
لغتنامه دهخدا
صخرة. [ ص َ رَ ] (ع اِ) سنگ بزرگ سخت . (منتهی الارب ). سنگ بزرگ و سخت . (مهذب الاسماء). سنگ . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سنگ بزرگ . (غیاث اللغات ). خرسنگ . تخته سنگ . گران سنگ . رضمة جلمد. لر : چو کوشم نهم بر سر سدره پای چو خواهم کنم در دل صخره جای .ن...
-
طود
لغتنامه دهخدا
طود. [ طَ ] (ع اِ) کوه . (منتهی الارب ). کوه بزرگ . (منتهی الارب ) (دهار) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). کوه کلان . (غیاث ). ج ، اطواد، طودة : اگرچه در رزانت وقار طود اسم بود لطمه ٔ موج خشم او از بحر خضم حکایت میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 369). || ...
-
جلمد
لغتنامه دهخدا
جلمد. [ ج َ م َ ] (ع اِ) خرسنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صخره . (اقرب الموارد). || مرد قوی و سخت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || گاو. (منتهی الارب ). || گله ٔ بزرگ شتران کلانسال . (منتهی الارب ). شتران ب...
-
غضبان
لغتنامه دهخدا
غضبان . [ غ َ ] (اِ) سنگی را گویند که در منجنیق گذارند، و به جانب خصم اندازند. (برهان قاطع). سنگی که از منجنیق به سوی قلعه ٔ خصم اندازند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سنگی که از منجنیق اندازندو ظاهراً که عربی باشد. (فرهنگ رشیدی ) : نهنگی را همی ماند که...