کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرد کوفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرد کوفتن
لغتنامه دهخدا
خرد کوفتن . [ خ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بقطعات ریزریز درآوردن . خرد شکستن .
-
واژههای مشابه
-
علی خرد
لغتنامه دهخدا
علی خرد. [ ع َ ی ِ خ َ ] (اِخ ) ابن احمد خرد یمانی . فقیه و اصولی و ادیب بود و به سال 994هَ . ق . درگذشت . او را تحقیقی در رساله ٔ قشیریه است . (از معجم المؤلفین بنقل از الاعلام زرکلی ج 5 ص 64).
-
گسسته خرد
لغتنامه دهخدا
گسسته خرد. [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِخ ِ رَ ] (ص مرکب ) کم عقل . بی خرد. نادان : از اویی به هر دو سرای ارجمندگسسته خرد پای دارد به بند. فردوسی .بدو گفت گیو ای گسسته خردسخن زین نشان خودکی اندرخورد؟فردوسی .
-
گردن خرد
لغتنامه دهخدا
گردن خرد. [ گ َ دَ خ ُ ] (ص مرکب ) گردن شکسته . و در تداول و مخاطبات عامه نکوهشی است مخاطب را.
-
سبک خرد
لغتنامه دهخدا
سبک خرد. [ س َ ب ُ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) کم خرد و احمق و ساده لوح . (آنندراج ). سفیه . مَعْتوه . (منتهی الارب ) : کسی که گوید من چون توام بفضل و هنرسبک خرد بود و یافه گوی و هرزه درای . فرخی .جز آن سبک خرد شوربخت سوخته مغزکه غره کرد مر او را بخویشتن شیطا...
-
شوریده خرد
لغتنامه دهخدا
شوریده خرد. [ دَ / دِ خ ِ رَ ] (ص مرکب )مختلطالعقل : اختلط الرجل ؛ تباه عقل و شوریده خرد گردید. (منتهی الارب ). الاختلاط؛ شوریده خرد شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ربک . (یادداشت مؤلف ).
-
والان خرد
لغتنامه دهخدا
والان خرد. [ ن ِ خ ُ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شبت . (رشیدی ) . والان کوچک . رجوع به والان کوچک شود.
-
پیر خرد
لغتنامه دهخدا
پیر خرد. [ رِ خ ِرَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عقل . عقل کل . فرد کامل . مرد هنر. (آنندراج ). مرد دانا و عاقل : درین چمن که گلش پیش خیز صبحدم است بشرع پیر خرد خواب صبح عصیان است .دانش (از آنندراج ).
-
پیراهن خرد
لغتنامه دهخدا
پیراهن خرد. [ هََ ن ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیراهنچه . پیراهن کوچک . صدار. (دهار) (منتهی الارب ). غلالة. (دهار). اصدة. (از منتهی الارب ).
-
تباه خرد
لغتنامه دهخدا
تباه خرد. [ ت َ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) مخبول . دلشده . دیوانه . مُخَبَّل . هَک ّ. (منتهی الارب ).
-
تبه خرد
لغتنامه دهخدا
تبه خرد. [ ت َ ب َه ْ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) تباه خرد. رجوع به تباه خرد شود.
-
تمام خرد
لغتنامه دهخدا
تمام خرد. [ ت َ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) دانای کامل . پرخرد. که خردش کامل و بی نقص باشد : و هر مرد که بر این جمله باشد... آن مرد را فاضل و کامل و تمام خرد خواندن رواست . (تاریخ بیهقی ).
-
جاودان خرد
لغتنامه دهخدا
جاودان خرد. [ وِ خ ِ رَ ] (اِخ ) محمدحسین بن خلف تبریزی گوید: نام کتابی است که هوشنگ در علم حکمت عملی تصنیف کرده بود. (برهان ). کتاب هوشنگ در حکمت عملی . (ناظم الاطباء). نام کتابی بود از هوشنگ شاه یزدانی که در حکمت عملی نگاشته بود. گویند او پادشاهی ص...
-
جاودان خرد
لغتنامه دهخدا
جاودان خرد. [ وِ ن ِ خ ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عقل باقی . (آنندراج ) (انجمن آرا).